English    Türkçe    فارسی   

3
985-1009

  • از ره حس دهان پرسان شوید ** گوش را بر چار راه آن نهید 985
  • هر کجا بوی خوش آید بو برید ** سوی آن سر کاشنای آن سرید
  • هر کجا لطفی ببینی از کسی ** سوی اصل لطف ره یابی عسی
  • این همه خوشها ز دریاییست ژرف ** جزو را بگذار و بر کل دار طرف
  • جنگهای خلق بهر خوبیست ** برگ بی برگی نشان طوبیست
  • خشمهای خلق بهر آشتیست ** دام راحت دایما بی‌راحتیست 990
  • هر زدن بهر نوازش را بود ** هر گله از شکر آگه می‌کند
  • بوی بر از جزو تا کل ای کریم ** بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم
  • جنگها می آشتی آرد درست ** مار گیر از بهر یاری مار جست
  • بهر یاری مار جوید آدمی ** غم خورد بهر حریف بی‌غمی
  • او همی‌جستی یکی ماری شگرف ** گرد کوهستان و در ایام برف 995
  • اژدهایی مرده دید آنجا عظیم ** که دلش از شکل او شد پر ز بیم
  • مارگیر اندر زمستان شدید ** مار می‌جست اژدهایی مرده دید
  • مارگیر از بهر حیرانی خلق ** مار گیرد اینت نادانی خلق
  • آدمی کوهیست چون مفتون شود ** کوه اندر مار حیران چون شود
  • خویشتن نشناخت مسکین آدمی ** از فزونی آمد و شد در کمی 1000
  • خویشتن را آدمی ارزان فروخت ** بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
  • صد هزاران مار و که حیران اوست ** او چرا حیران شدست و ماردوست
  • مارگیر آن اژدها را بر گرفت ** سوی بغداد آمد از بهر شگفت
  • اژدهایی چون ستون خانه‌ای ** می‌کشیدش از پی دانگانه‌ای
  • کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام ** در شکارش من جگرها خورده‌ام 1005
  • او همی مرده گمان بردش ولیک ** زنده بود و او ندیدش نیک نیک
  • او ز سرماها و برف افسرده بود ** زنده بود و شکل مرده می‌نمود
  • عالم افسردست و نام او جماد ** جامد افسرده بود ای اوستاد
  • باش تا خورشید حشر آید عیان ** تا ببینی جنبش جسم جهان