English    Türkçe    فارسی   

4
1102-1126

  • شسته در باطن میان گلستان ** ظاهر آحادی میان دوستان
  • بوستان با او روان هر جا رود ** لیک آن از خلق پنهان می‌شود
  • میوه‌ها لایه‌کنان کز من بچر ** آب حیوان آمده کز من بخور
  • طوف می‌کن بر فلک بی‌پر و بال ** هم‌چو خورشید و چو بدر و چون هلال 1105
  • چون روان باشی روان و پای نی ** می‌خوری صد لوت و لقمه‌خای نی
  • نی‌نهنگ غم زند بر کشتیت ** نی پدید آید ز مردم زشتیت
  • هم تو شاه و هم تو لشکر هم تو تخت ** هم تو نیکوبخت باشی هم تو بخت
  • گر تو نیکوبختی و سلطان زفت ** بخت غیر تست روزی بخت رفت
  • تو بماندی چون گدایان بی‌نوا ** دولت خود هم تو باش ای مجتبی 1110
  • چون تو باشی بخت خود ای معنوی ** پس تو که بختی ز خود کی گم شوی
  • تو ز خود کی گم شوی از خوش‌خصال ** چونک عین تو ترا شد ملک و مال
  • بقیه‌ی عمارت کردن سلیمان علیه‌السلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
  • ای سلیمان مسجد اقصی بساز ** لشکر بلقیس آمد در نماز
  • چونک او بنیاد آن مسجد نهاد ** جن و انس آمد بدن در کار داد
  • یک گروه از عشق و قومی بی‌مراد ** هم‌چنانک در ره طاعت عباد 1115
  • خلق دیوانند و شهوت سلسله ** می‌کشدشان سوی دکان و غله
  • هست این زنجیر از خوف و وله ** تو مبین این خلق را بی‌سلسله
  • می‌کشاندشان سوی کسب و شکار ** می‌کشاندشان سوی کان و بحار
  • می‌کشدشان سوی نیک و سوی بد ** گفت حق فی جیدها حبل المسد
  • قد جعلنا الحبل فی اعناقهم ** واتخذنا الحبل من اخلاقهم 1120
  • لیس من مستقذر مستنقه ** قط الا طایره فی عنقه
  • حرص تو در کار بد چون آتشست ** اخگر از رنگ خوش آتش خوشست
  • آن سیاهی فحم در آتش نهان ** چونک آتش شد سیاهی شد عیان
  • اخگر از حرص تو شد فحم سیاه ** حرص چون شد ماند آن فحم تباه
  • آن زمان آن فحم اخگر می‌نمود ** آن نه حسن کار نار حرص بود 1125
  • حرص کارت را بیاراییده بود ** حرص رفت و ماند کار تو کبود