English    Türkçe    فارسی   

4
1138-1162

  • کعبه را که هر دمی عزی فزود ** آن ز اخلاصات ابراهیم بود
  • فضل آن مسجد خاک و سنگ نیست ** لیک در بناش حرص و جنگ نیست
  • نه کتبشان مثل کتب دیگران ** نی مساجدشان نی کسب وخان و مان 1140
  • نه ادبشان نه غضبشان نه نکال ** نه نعاس و نه قیاس و نه مقال
  • هر یکیشان را یکی فری دگر ** مرغ جانشان طایر از پری دگر
  • دل همی لرزد ز ذکر حالشان ** قبله‌ی افعال ما افعالشان
  • مرغشان را بیضه‌ها زرین بدست ** نیم‌شب جانشان سحرگه بین شدست
  • هر چه گویم من به جان نیکوی قوم ** نقص گفتم گشته ناقص‌گوی قوم 1145
  • مسجد اقصی بسازید ای کرام ** که سلیمان باز آمد والسلام
  • ور ازین دیوان و پریان سر کشند ** جمله را املاک در چنبر کشند
  • دیو یک دم کژ رود از مکر و زرق ** تازیانه آیدش بر سر چو برق
  • چون سلیمان شو که تا دیوان تو ** سنگ برند از پی ایوان تو
  • چون سلیمان باش بی‌وسواس و ریو ** تا ترا فرمان برد جنی و دیو 1150
  • خاتم تو این دلست و هوش دار ** تا نگردد دیو را خاتم شکار
  • پس سلیمانی کند بر تو مدام ** دیو با خاتم حذر کن والسلام
  • آن سلیمانی دلا منسوخ نیست ** در سر و سرت سلیمانی کنیست
  • دیو هم وقتی سلیمانی کند ** لیک هر جولاهه اطلس کی تند
  • دست جنباند چو دست او ولیک ** در میان هر دوشان فرقیست نیک 1155
  • قصه‌ی شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام
  • شاعری آورد شعری پیش شاه ** بر امید خلعت و اکرام و جاه
  • شاه مکرم بود فرمودش هزار ** از زر سرخ و کرامات و نثار
  • پس وزیرش گفت کین اندک بود ** ده هزارش هدیه وا ده تا رود
  • از چنو شاعر نس از تو بحردست ** ده هزاری که بگفتم اندکست
  • فقه گفت آن شاه را و فلسفه ** تا برآمد عشر خرمن از کفه 1160
  • ده هزارش داد و خلعت درخورش ** خانه‌ی شکر و ثنا گشت آن سرش
  • پس تفحص کرد کین سعی کی بود ** شاه را اهلیت من کی نمود