English    Türkçe    فارسی   

4
1327-1351

  • گاو گر واقف ز قصابان بدی ** کی پی ایشان بدان دکان شدی
  • یا بخوردی از کف ایشان سبوس ** یا بدادی شیرشان از چاپلوس
  • ور بخوردی کی علف هضمش شدی ** گر ز مقصود علف واقف بدی
  • پس ستون این جهان خود غفلتست ** چیست دولت کین دوادو با لتست 1330
  • اولش دو دو به آخر لت بخور ** جز درین ویرانه نبود مرگ خر
  • تو به جد کاری که بگرفتی به دست ** عیبش این دم بر تو پوشیده شدست
  • زان همی تانی بدادن تن به کار ** که بپوشید از تو عیبش کردگار
  • همچنین هر فکر که گرمی در آن ** عیب آن فکرت شدست از تو نهان
  • بر تو گر پیدا شدی زو عیب و شین ** زو رمیدی جانت بعد المشرقین 1335
  • حال که آخر زو پشیمان می‌شوی ** گر بود این حال اول کی دوی
  • پس بپوشید اول آن بر جان ما ** تا کنیم آن کار بر وفق قضا
  • چون قضا آورد حکم خود پدید ** چشم وا شد تا پشیمانی رسید
  • این پشیمانی قضای دیگرست ** این پشیمانی بهل حق را پرست
  • ور کنی عادت پشیمان خور شوی ** زین پشیمانی پشیمان‌تر شوی 1340
  • نیم عمرت در پریشانی رود ** نیم دیگر در پشیمانی رود
  • ترک این فکر و پریشانی بگو ** حال و یار و کار نیکوتر بجو
  • ور نداری کار نیکوتر به دست ** پس پشیمانیت بر فوت چه است
  • گر همی دانی ره نیکو پرست ** ور ندانی چون بدانی کین به دست
  • بد ندانی تا ندانی نیک را ** ضد را از ضد توان دید ای فتی 1345
  • چون ز ترک فکر این عاجز شدی ** از گناه آنگاه هم عاجز بدی
  • چون بدی عاجز پشیمانی ز چیست ** عاجزی را باز جو کز جذب کیست
  • عاجزی بی‌قادری اندر جهان ** کس ندیدست و نباشد این بدان
  • همچنین هر آرزو که می‌بری ** تو ز عیب آن حجابی اندری
  • ور نمودی علت آن آرزو ** خود رمیدی جان تو زان جست و جو 1350
  • گر نمودی عیب آن کار او ترا ** کس نبردی کش کشان آن سو ترا