English    Türkçe    فارسی   

4
1573-1597

  • که موافق هست با اقرار تو ** تا منافق‌وار نبود کار تو
  • چون جوالی بس گرانی می‌بری ** زان نباید کم که در وی بنگری
  • که چه داری در جوال از تلخ و خوش ** گر همی ارزد کشیدن را بکش 1575
  • ورنه خالی کن جوالت را ز سنگ ** باز خر خود را ازین بیگار و ننگ
  • در جوال آن کن که می‌باید کشید ** سوی سلطانان و شاهان رشید
  • حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ می‌زد کی باز کن ببین کی چه می‌بری آنگه ببر
  • یک فقیهی ژنده‌ها در چیده بود ** در عمامه‌ی خویش در پیچیده بود
  • تا شود زفت و نماید آن عظیم ** چون در آید سوی محفل در حطیم
  • ژنده‌ها از جامه‌ها پیراسته ** ظاهرا دستار از آن آراسته 1580
  • ظاهر دستار چون حله‌ی بهشت ** چون منافق اندرون رسوا و زشت
  • پاره پاره دلق و پنبه و پوستین ** در درون آن عمامه بد دفین
  • روی سوی مدرسه کرده صبوح ** تا بدین ناموس یابد او فتوح
  • در ره تاریک مردی جامه کن ** منتظر استاده بود از بهر فن
  • در ربود او از سرش دستار را ** پس دوان شد تا بسازد کار را 1585
  • پس فقیهش بانگ برزد کای پسر ** باز کن دستار را آنگه ببر
  • این چنین که چار پره می‌پری ** باز کن آن هدیه را که می‌بری
  • باز کن آن را به دست خود بمال ** آنگهان خواهی ببر کردم حلال
  • چونک بازش کرد آنک می‌گریخت ** صد هزاران ژنده اندر ره بریخت
  • زان عمامه‌ی زفت نابایست او ** ماند یک گز کهنه‌ای در دست او 1590
  • بر زمین زد خرقه را کای بی‌عیار ** زین دغل ما را بر آوردی ز کار
  • نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بی‌وفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
  • گفت بنمودم دغل لیکن ترا ** از نصیحت باز گفتم ماجرا
  • هم‌چنین دنیا اگر چه خوش شکفت ** بانگ زد هم بی‌وفایی خویش گفت
  • اندرین کون و فساد ای اوستاد ** آن دغل کون و نصیحت آن فساد
  • کون می‌گوید بیا من خوش‌پیم ** وآن فسادش گفته رو من لا شی‌ام 1595
  • ای ز خوبی بهاران لب گزان ** بنگر آن سردی و زردی خزان
  • روز دیدی طلعت خورشید خوب ** مرگ او را یاد کن وقت غروب