English    Türkçe    فارسی   

4
1724-1748

  • این مگیر از فرع این از اصل گیر ** بر کمان کم زن که از بازوست تیر
  • ما رمیت اذ رمیت ابتلاست ** بر نبی کم نه گنه کان از خداست 1725
  • آب از سر تیره است ای خیره‌خشم ** پیشتر بنگر یکی بگشای چشم
  • شد ز خشم و غم درون بقعه‌ای ** سوی شه بنوشت خشمین رقعه‌ای
  • اندر آن رقعه ثنای شاه گفت ** گوهر جود و سخای شاه سفت
  • کای ز بحر و ابر افزون کف تو ** در قضای حاجت حاجات‌جو
  • زانک ابر آنچ دهد گریان دهد ** کف تو خندان پیاپی خوان نهد 1730
  • ظاهر رقعه اگر چه مدح بود ** بوی خشم از مدح اثرها می‌نمود
  • زان همه کار تو بی‌نورست و زشت ** که تو دوری دور از نور سرشت
  • رونق کار خسان کاسد شود ** هم‌چو میوه‌ی تازه زو فاسد شود
  • رونق دنیا برآرد زو کساد ** زانک هست از عالم کون و فساد
  • خوش نگردد از مدیحی سینه‌ها ** چونک در مداح باشد کینه‌ها 1735
  • ای دل از کین و کراهت پاک شو ** وانگهان الحمد خوان چالاک شو
  • بر زبان الحمد و اکراه درون ** از زبان تلبیس باشد یا فسون
  • وانگهان گفته خدا که ننگرم ** من به ظاهر من به باطن ناظرم
  • حکایت آن مداح کی از جهت ناموس شکر ممدوح می‌کرد و بوی اندوه و غم اندرون او و خلاقت دلق ظاهر او می‌نمود کی آن شکرها لافست و دروغ
  • آن یکی با دلق آمد از عراق ** باز پرسیدند یاران از فراق
  • گفت آری بد فراق الا سفر ** بود بر من بس مبارک مژده‌ور 1740
  • که خلیفه داد ده خلعت مرا ** که قرینش باد صد مدح و ثنا
  • شکرها و حمدها بر می‌شمرد ** تا که شکر از حد و اندازه ببرد
  • پس بگفتندش که احوال نژند ** بر دروغ تو گواهی می‌دهند
  • تن برهنه سر برهنه سوخته ** شکر را دزدیده یا آموخته
  • کو نشان شکر و حمد میر تو ** بر سر و بر پای بی توفیر تو 1745
  • گر زبانت مدح آن شه می‌تند ** هفت اندامت شکایت می‌کند
  • در سخای آن شه و سلطان جود ** مر ترا کفشی و شلواری نبود
  • گفت من ایثار کردم آنچ داد ** میر تقصیری نکرد از افتقاد