English    Türkçe    فارسی   

4
1864-1888

  • هم‌چنانک آن شخص از نقصان کشت ** رقعه سوی صاحب خرمن نبشت
  • رقعه‌اش بردند پیش میر داد ** خواند او رقعه جوابی وا نداد 1865
  • گفت او را نیست الا درد لوت ** پس جواب احمق اولیتر سکوت
  • نیستش درد فراق و وصل هیچ ** بند فرعست او نجوید اصل هیچ
  • احمقست و مرده‌ی ما و منی ** کز غم فرعش فراغ اصل نی
  • آسمانها و زمین یک سیب دان ** کز درخت قدرت حق شد عیان
  • تو چه کرمی در میان سیب در ** وز درخت و باغبانی بی‌خبر 1870
  • آن یکی کرمی دگر در سیب هم ** لیک جانش از برون صاحب‌علم
  • جنبش او وا شکافد سیب را ** بر نتابد سیب آن آسیب را
  • بر دریده جنبش او پرده‌ها ** صورتش کرمست و معنی اژدها
  • آتش که اول ز آهن می‌جهد ** او قدم بس سست بیرون می‌نهد
  • دایه‌اش پنبه‌ست اول لیک اخیر ** می‌رساند شعله‌ها او تا اثیر 1875
  • مرد اول بسته‌ی خواب و خورست ** آخر الامر از ملایک برترست
  • در پناه پنبه و کبریتها ** شعله و نورش برآیدت بر سها
  • عالم تاریک روشن می‌کند ** کنده‌ی آهن به سوزن می‌کند
  • گرچه آتش نیز هم جسمانی است ** نه ز روحست و نه از روحانی است
  • جسم را نبود از آن عز بهره‌ای ** جسم پیش بحر جان چون قطره‌ای 1880
  • جسم از جان روزافزون می‌شود ** چون رود جان جسم بین چون می‌شود
  • حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست ** جان تو تا آسمان جولان‌کنیست
  • تا به بغداد و سمرقند ای همام ** روح را اندر تصور نیم گام
  • دو درم سنگست پیه چشمتان ** نور روحش تا عنان آسمان
  • نور بی این چشم می‌بیند به خواب ** چشم بی‌این نور چه بود جز خراب 1885
  • جان ز ریش و سبلت تن فارغست ** لیک تن بی‌جان بود مردار و پست
  • بارنامه‌ی روح حیوانیست این ** پیشتر رو روح انسانی ببین
  • بگذر از انسان هم و از قال و قیل ** تا لب دریای جان جبرئیل