English    Türkçe    فارسی   

4
1904-1928

  • هشت بارش راست کرد و گشت کژ ** گفت تاجا چیست آخر کژ مغژ
  • گفت اگر صد ره کنی تو راست من ** کژ شوم چون کژ روی ای متمن 1905
  • پس سلیمان اندرونه راست کرد ** دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد
  • بعد از آن تاجش همان دم راست شد ** آنچنان که تاج را می‌خواست شد
  • بعد از آنش کژ همی کرد او به قصد ** تاج او می‌گشت تارک‌جو به قصد
  • هشت کرت کژ بکرد آن مهترش ** راست می‌شد تاج بر فرق سرش
  • تاج ناطق گشت کای شه ناز کن ** چون فشاندی پر ز گل پرواز کن 1910
  • نیست دستوری کزین من بگذرم ** پرده‌های غیب این برهم درم
  • بر دهانم نه تو دست خود ببند ** مر دهانم را ز گفت ناپسند
  • پس ترا هر غم که پیش آید ز درد ** بر کسی تهمت منه بر خویش گرد
  • ظن مبر بر دیگری ای دوستکام ** آن مکن که می‌سگالید آن غلام
  • گاه جنگش با رسول و مطبخی ** گاه خشمش با شهنشاه سخی 1915
  • هم‌چو فرعونی که موسی هشته بود ** طفلکان خلق را سر می‌ربود
  • آن عدو در خانه‌ی آن کور دل ** او شده اطفال را گردن گسل
  • تو هم از بیرون بدی با دیگران ** واندرون خوش گشته با نفس گران
  • خود عدوت اوست قندش می‌دهی ** وز برون تهمت به هر کس می‌نهی
  • هم‌چو فرعونی تو کور و کوردل ** با عدو خوش بی‌گناهان را مذل 1920
  • چند فرعونا کشی بی‌جرم را ** می‌نوازی مر تن پر غرم را
  • عقل او بر عقل شاهان می‌فزود ** حکم حق بی‌عقل و کورش کرده بود
  • مهر حق بر چشم و بر گوش خرد ** گر فلاطونست حیوانش کند
  • حکم حق بر لوح می‌آید پدید ** آنچنان که حکم غیب بایزید
  • شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او
  • هم‌چنان آمد که او فرموده بود ** بوالحسن از مردمان آن را شنود 1925
  • که حسن باشد مرید و امتم ** درس گیرد هر صباح از تربتم
  • گفت من هم نیز خوابش دیده‌ام ** وز روان شیخ این بشنیده‌ام
  • هر صباحی رو نهادی سوی گور ** ایستادی تا ضحی اندر حضور