English    Türkçe    فارسی   

4
1935-1959

  • نامه‌ی دیگر نوشت آن بدگمان ** پر ز تشنیع و نفیر و پر فغان 1935
  • که یکی رقعه نبشتم پیش شه ** ای عجب آنجا رسید و یافت ره
  • آن دگر را خواند هم آن خوب‌خد ** هم نداد او را جواب و تن بزد
  • خشک می‌آورد او را شهریار ** او مکرر کرد رقعه پنج بار
  • گفت حاجب آخر او بنده‌ی شماست ** گر جوابش بر نویسی هم رواست
  • از شهی تو چه کم گردد اگر ** برغلام و بنده اندازی نظر 1940
  • گفت این سهلست اما احمقست ** مرد احمق زشت و مردود حقست
  • گرچه آمرزم گناه و زلتش ** هم کند بر من سرایت علتش
  • صد کس از گرگین همه گرگین شوند ** خاصه این گر خبیث ناپسند
  • گر کم عقلی مبادا گبر را ** شوم او بی‌آب دارد ابر را
  • نم نبارد ابر از شومی او ** شهر شد ویرانه از بومی او 1945
  • از گر آن احمقان طوفان نوح ** کرد ویران عالمی را در فضوح
  • گفت پیغامبر که احمق هر که هست ** او عدو ماست و غول ره‌زنست
  • هر که او عاقل بود از جان ماست ** روح او و ریح او ریحان ماست
  • عقل دشنامم دهد من راضیم ** زانک فیضی دارد از فیاضیم
  • نبود آن دشنام او بی‌فایده ** نبود آن مهمانیش بی‌مایده 1950
  • احمق ار حلوا نهد اندر لبم ** من از آن حلوای او اندر تبم
  • این یقین دان گر لطیف و روشنی ** نیست بوسه‌ی کون خر را چاشنی
  • سبلتت گنده کند بی‌فایده ** جامه از دیگش سیه بی‌مایده
  • مایده عقلست نی نان و شوی ** نور عقلست ای پسر جان را غذی
  • نیست غیر نور آدم را خورش ** از جز آن جان نیابد پرورش 1955
  • زین خورشها اندک اندک باز بر ** کین غذای خر بود نه آن حر
  • تا غذای اصل را قابل شوی ** لقمه‌های نور را آکل شوی
  • عکس آن نورست کین نان نان شدست ** فیض آن جانست کین جان جان شدست
  • چون خوری یکبار از ماکول نور ** خاک ریزی بر سر نان و تنور