English    Türkçe    فارسی   

4
2000-2024

  • استخوانت را بخاید چون شکر ** که نبینی زندگانی را دگر 2000
  • آن مگیر آخر بمانی از علف ** آتش از بی‌هیزمی گردد تلف
  • هین بمگریز از تصرف کردنم ** وز گرانی بار که جانت منم
  • تو ستوری هم که نفست غالبست ** حکم غالب را بود ای خودپرست
  • خر نخواندت اسپ خواندت ذوالجلال ** اسپ تازی را عرب گوید تعال
  • میر آخر بود حق را مصطفی ** بهر استوران نفس پر جفا 2005
  • قل تعالوا گفت از جذب کرم ** تا ریاضتتان دهم من رایضم
  • نفسها را تا مروض کرده‌ام ** زین ستوران بس لگدها خورده‌ام
  • هر کجا باشد ریاضت‌باره‌ای ** از لگدهااش نباشد چاره‌ای
  • لاجرم اغلب بلا بر انبیاست ** که ریاضت دادن خامان بلاست
  • سکسکانید از دمم یرغا روید ** تا یواش و مرکب سلطان شوید 2010
  • قل تعالوا قل تعالو گفت رب ** ای ستوران رمیده از ادب
  • گر نیایند ای نبی غمگین مشو ** زان دو بی‌تمکین تو پر از کین مشو
  • گوش بعضی زین تعالواها کرست ** هر ستوری را صطبلی دیگرست
  • منهزم گردند بعضی زین ندا ** هست هر اسپی طویله‌ی او جدا
  • منقبض گردند بعضی زین قصص ** زانک هر مرغی جدا دارد قفص 2015
  • خود ملایک نیز ناهمتا بدند ** زین سبب بر آسمان صف صف شدند
  • کودکان گرچه به یک مکتب درند ** در سبق هر یک ز یک بالاترند
  • مشرقی و مغربی را حسهاست ** منصب دیدار حس چشم‌راست
  • صد هزاران گوشها گر صف زنند ** جمله محتاجان چشم روشن‌اند
  • باز صف گوشها را منصبی ** در سماع جان و اخبار و نبی 2020
  • صد هزاران چشم را آن راه نیست ** هیچ چشمی از سماع آگاه نیست
  • هم‌چنین هر حس یک یک می‌شمر ** هر یکی معزول از آن کار دگر
  • پنج حس ظاهر و پنج اندرون ** ده صف‌اند اندر قیام الصافون
  • هر کسی کو از صف دین سرکشست ** می‌رود سوی صفی کان واپسست