English    Türkçe    فارسی   

4
2199-2223

  • عقل کامل نیست خود را مرده کن ** در پناه عاقلی زنده‌سخن
  • زنده نی تا همدم عیسی بود ** مرده نی تا دمگه عیسی شود 2200
  • جان کورش گام هر سو می‌نهد ** عاقبت نجهد ولی بر می‌جهد
  • قصه‌ی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه
  • قصه‌ی آن آبگیرست ای عنود ** که درو سه ماهی اشگرف بود
  • در کلیله خوانده باشی لیک آن ** قشر قصه باشد و این مغز جان
  • چند صیادی سوی آن آبگیر ** برگذشتند و بدیدند آن ضمیر
  • پس شتابیدند تا دام آورند ** ماهیان واقف شدند و هوشمند 2205
  • آنک عاقل بود عزم راه کرد ** عزم راه مشکل ناخواه کرد
  • گفت با اینها ندارم مشورت ** که یقین سستم کنند از مقدرت
  • مهر زاد و بوم بر جانشان تند ** کاهلی و جهلشان بر من زند
  • مشورت را زنده‌ای باید نکو ** که ترا زنده کند وان زنده کو
  • ای مسافر با مسافر رای زن ** زانک پایت لنگ دارد رای زن 2210
  • از دم حب الوطن بگذر مه‌ایست ** که وطن آن سوست جان این سوی نیست
  • گر وطن خواهی گذر آن سوی شط ** این حدیث راست را کم خوان غلط
  • سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را
  • در وضو هر عضو را وردی جدا ** آمدست اندر خبر بهر دعا
  • چونک استنشاق بینی می‌کنی ** بوی جنت خواه از رب غنی
  • تا ترا آن بو کشد سوی جنان ** بوی گل باشد دلیل گلبنان 2215
  • چونک استنجا کنی ورد و سخن ** این بود یا رب تو زینم پاک کن
  • دست من اینجا رسید این را بشست ** دستم اندر شستن جانست سست
  • ای ز تو کس گشته جان ناکسان ** دست فضل تست در جانها رسان
  • حد من این بود کردم من لیم ** زان سوی حد را نقی کن ای کریم
  • از حدث شستم خدایا پوست را ** از حوادث تو بشو این دوست را 2220
  • شخصی به وقت استنجا می‌گفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق می‌گفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت
  • آن یکی در وقت استنجا بگفت ** که مرا با بوی جنت دار جفت
  • گفت شخصی خوب ورد آورده‌ای ** لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای
  • این دعا چون ورد بینی بود چون ** ورد بینی را تو آوردی به کون