English    Türkçe    فارسی   

4
2360-2384

  • گفت الحق سخت استا جادوی ** که در افکندی به مکر اینجا دوی 2360
  • خلق یک‌دل را تو کردی دو گروه ** جادوی رخنه کند در سنگ و کوه
  • گفت هستم غرق پیغام خدا ** جادوی کی دید با نام خدا
  • غفلت و کفرست مایه‌ی جادوی ** مشعله‌ی دینست جان موسوی
  • من به جادویان چه مانم ای وقیح ** کز دمم پر رشک می‌گردد مسیح
  • من به جادویان چه مانم ای جنب ** که ز جانم نور می‌گیرد کتب 2365
  • چون تو با پر هوا بر می‌پری ** لاجرم بر من گمان آن می‌بری
  • هر کرا افعال دام و دد بود ** بر کریمانش گمان بد بود
  • چون تو جزو عالمی هر چون بوی ** کل را بر وصف خود بینی سوی
  • گر تو برگردی و بر گردد سرت ** خانه را گردنده بیند منظرت
  • ور تو در کشتی روی بر یم روان ** ساحل یم را همی بینی دوان 2370
  • گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه ** تنگ بینی جمله دنیا را همه
  • ور تو خوش باشی به کام دوستان ** این جهان بنمایدت چون گلستان
  • ای بسا کس رفته تا شام و عراق ** او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
  • وی بسا کس رفته تا هند و هری ** او ندیده جز مگر بیع و شری
  • وی بسا کس رفته ترکستان و چین ** او ندیده هیچ جز مکر و کمین 2375
  • چون ندارد مدرکی جز رنگ و بو ** جمله‌ی اقلیمها را گو بجو
  • گاو در بغداد آید ناگهان ** بگذرد او زین سران تا آن سران
  • از همه عیش و خوشیها و مزه ** او نبیند جز که قشر خربزه
  • که بود افتاده بر ره یا حشیش ** لایق سیران گاوی یا خریش
  • خشک بر میخ طبیعت چون قدید ** بسته‌ی اسباب جانش لا یزید 2380
  • وان فضای خرق اسباب و علل ** هست ارض الله ای صدر اجل
  • هر زمان مبدل شود چون نقش جان ** نو به نو بیند جهانی در عیان
  • گر بود فردوس و انهار بهشت ** چون فسرده‌ی یک صفت شد گشت زشت
  • بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بی‌خبرست چنانک هر پیشه‌ور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشه‌ورست و بی‌خبری او از آنک وظیفه‌ی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگر چه به حکم حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بی‌خبری نمی‌خواهیم درین مقام
  • چنبره‌ی دید جهان ادراک تست ** پرده‌ی پاکان حس ناپاک تست