English    Türkçe    فارسی   

4
3137-3161

  • گفت رو هر که غم دین برگزید ** باقی غمها خدا از وی برید
  • غالب آمد شاه و دادش دختری ** از نژاد صالحی خوش جوهری
  • در ملاحت خود نظیر خود نداشت ** چهره‌اش تابان‌تر از خورشید چاشت
  • حسن دختر این خصالش آنچنان ** کز نکویی می‌نگنجد در بیان 3140
  • صید دین کن تا رسد اندر تبع ** حسن و مال و جاه و بخت منتفع
  • آخرت قطار اشتر دان به ملک ** در تبع دنیاش هم‌چون پشم و پشک
  • پشم بگزینی شتر نبود ترا ** ور بود اشتر چه قیمت پشم را
  • چون بر آمد این نکاح آن شاه را ** با نژاد صالحان بی مرا
  • از قضا کمپیرکی جادو که بود ** عاشق شه‌زاده‌ی با حسن و جود 3145
  • جادوی کردش عجوزه‌ی کابلی ** کی برد زان رشک سحر بابلی
  • شه بچه شد عاشق کمپیر زشت ** تا عروس و آن عروسی را بهشت
  • یک سیه دیوی و کابولی زنی ** گشت به شه‌زاده ناگه ره‌زنی
  • آن نودساله عجوزی گنده کس ** نه خرد هشت آن ملک را و نه نس
  • تا به سالی بود شه‌زاده اسیر ** بوسه‌جایش نعل کفش گنده پیر 3150
  • صحبت کمپیر او را می‌درود ** تا ز کاهش نیم‌جانی مانده بود
  • دیگران از ضعف وی با درد سر ** او ز سکر سحر از خود بی‌خبر
  • این جهان بر شاه چون زندان شده ** وین پسر بر گریه‌شان خندان شده
  • شاه بس بیچاره شد در برد و مات ** روز و شب می‌کرد قربان و زکات
  • زانک هر چاره که می‌کرد آن پدر ** عشق کمپیرک همی‌شد بیشتر 3155
  • پس یقین گشتش که مطلق آن سریست ** چاره او را بعد از این لابه گریست
  • سجده می‌کرد او که هم فرمان تراست ** غیر حق بر ملک حق فرمان کراست
  • لیک این مسکین همی‌سوزد چو عود ** دست گیرش ای رحیم و ای ودود
  • تا ز یا رب یا رب و افغان شاه ** ساحری استاد پیش آمد ز راه
  • مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی
  • او شنیده بود از دور این خبر ** که اسیر پیرزن گشت آن پسر 3160
  • کان عجوزه بود اندر جادوی ** بی‌نظیر و آمن از مثل و دوی