English    Türkçe    فارسی   

4
3157-3181

  • سجده می‌کرد او که هم فرمان تراست ** غیر حق بر ملک حق فرمان کراست
  • لیک این مسکین همی‌سوزد چو عود ** دست گیرش ای رحیم و ای ودود
  • تا ز یا رب یا رب و افغان شاه ** ساحری استاد پیش آمد ز راه
  • مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی
  • او شنیده بود از دور این خبر ** که اسیر پیرزن گشت آن پسر 3160
  • کان عجوزه بود اندر جادوی ** بی‌نظیر و آمن از مثل و دوی
  • دست بر بالای دستست ای فتی ** در فن و در زور تا ذات خدا
  • منتهای دستها دست خداست ** بحر بی‌شک منتهای سیلهاست
  • هم ازو گیرند مایه ابرها ** هم بدو باشد نهایت سیل را
  • گفت شاهش کین پسر از دست رفت ** گفت اینک آمدم درمان زفت 3165
  • نیست همتا زال را زین ساحران ** جز من داهی رسیده زان کران
  • چون کف موسی به امر کردگار ** نک برآرم من ز سحر او دمار
  • که مرا این علم آمد زان طرف ** نه ز شاگردی سحر مستخف
  • آمدم تا بر گشایم سحر او ** تا نماند شاه‌زاده زردرو
  • سوی گورستان برو وقت سحور ** پهلوی دیوار هست اسپید گور 3170
  • سوی قبله باز کاو آنجای را ** تا ببینی قدرت و صنع خدا
  • بس درازست این حکایت تو ملول ** زبده را گویم رها کردم فضول
  • آن گره‌های گران را بر گشاد ** پس ز محنت پور شه را راه داد
  • آن پسر با خویش آمد شد دوان ** سوی تخت شاه با صد امتحان
  • سجده کرد و بر زمین می‌زد ذقن ** در بغل کرده پسر تیغ و کفن 3175
  • شاه آیین بست و اهل شهر شاد ** وآن عروس ناامید بی‌مراد
  • عالم از سر زنده گشت و پر فروز ** ای عجب آن روز روز امروز روز
  • یک عروسی کرد شاه او را چنان ** که جلاب قند بد پیش سگان
  • جادوی کمپیر از غصه بمرد ** روی و خوی زشت فا مالک سپرد
  • شاه‌زاده در تعجب مانده بود ** کز من او عقل و نظر چون در ربود 3180
  • نو عروسی دید هم‌چون ماه حسن ** که همی زد بر ملیحان راه حسن