English    Türkçe    فارسی   

4
3357-3381

  • آشنا هیچست اندر بحر روح ** نیست اینجا چاره جز کشتی نوح
  • این چنین فرمود این شاه رسل ** که منم کشتی درین دریای کل
  • یا کسی کو در بصیرتهای من ** شد خلیفه‌ی راستی بر جای من
  • کشتی نوحیم در دریا که تا ** رو نگردانی ز کشتی ای فتی 3360
  • هم‌چو کنعان سوی هر کوهی مرو ** از نبی لا عاصم الیوم شنو
  • می‌نماید پست این کشتی ز بند ** می‌نماید کوه فکرت بس بلند
  • پست منگر هان و هان این پست را ** بنگر آن فضل حق پیوست را
  • در علو کوه فکرت کم نگر ** که یکی موجش کند زیر و زبر
  • گر تو کنعانی نداری باورم ** گر دو صد چندین نصیحت پرورم 3365
  • گوش کنعان کی پذیرد این کلام ** که برو مهر خدایست و ختام
  • کی گذارد موعظه بر مهر حق ** کی بگرداند حدث حکم سبق
  • لیک می‌گویم حدیث خوش‌پیی ** بر امید آنک تو کنعان نه‌ای
  • آخر این اقرار خواهی کرد هین ** هم ز اول روز آخر را ببین
  • می‌توانی دید آخر را مکن ** چشم آخربینت را کور کهن 3370
  • هر که آخربین بود مسعودوار ** نبودش هر دم ز ره رفتن عثار
  • گر نخواهی هر دمی این خفت‌خیز ** کن ز خاک پایی مردی چشم تیز
  • کحل دیده ساز خاک پاش را ** تا بیندازی سر اوباش را
  • که ازین شاگردی و زین افتقار ** سوزنی باشی شوی تو ذوالفقار
  • سرمه کن تو خاک هر بگزیده را ** هم بسوزد هم بسازد دیده را 3375
  • چشم اشتر زان بود بس نوربار ** کو خورد از بهر نور چشم خار
  • قصه‌ی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو می‌افتم در راه رفتن تو کم در روی می‌آیی این چراست و جواب گفتن شتر او را
  • اشتری را دید روزی استری ** چونک با او جمع شد در آخری
  • گفت من بسیار می‌افتم برو ** در گریوه و راه و در بازار و کو
  • خاصه از بالای که تا زیر کوه ** در سر آیم هر زمانی از شکوه
  • کم همی‌افتی تو در رو بهر چیست ** یا مگر خود جان پاکت دولتیست 3380
  • در سر آیم هر دم و زانو زنم ** پوز و زانو زان خطا پر خون کنم