English    Türkçe    فارسی   

4
3463-3487

  • شاه‌نامه یا کلیله پیش تو ** هم‌چنان باشد که قرآن از عتو
  • فرق آنگه باشد از حق و مجاز ** که کند کحل عنایت چشم باز
  • ورنه پشک و مشک پیش اخشمی ** هر دو یکسانست چون نبود شمی 3465
  • خویشتن مشغول کردن از ملال ** باشدش قصد از کلام ذوالجلال
  • کاتش وسواس را و غصه را ** زان سخن بنشاند و سازد دوا
  • بهر این مقدار آتش شاندن ** آب پاک و بول یکسان شدن به فن
  • آتش وسواس را این بول و آب ** هر دو بنشانند هم‌چون وقت خواب
  • لیک گر واقف شوی زین آب پاک ** که کلام ایزدست و روحناک 3470
  • نیست گردد وسوسه کلی ز جان ** دل بیابد ره به سوی گلستان
  • زانک در باغی و در جویی پرد ** هر که از سر صحف بویی برد
  • یا تو پنداری که روی اولیا ** آنچنان که هست می‌بینیم ما
  • در تعجب مانده پیغامبر از آن ** چون نمی‌بینند رویم مومنان
  • چون نمی‌بینند نور روم خلق ** که سبق بردست بر خورشید شرق 3475
  • ور همی‌بینند این حیرت چراست ** تا که وحی آمد که آن رو در خفاست
  • سوی تو ماهست و سوی خلق ابر ** تا نبیند رایگان روی تو گبر
  • سوی تو دانه‌ست و سوی خلق دام ** تا ننوشد زین شراب خاص عام
  • گفت یزدان که تراهم ینظرون ** نقش حمامند هم لا یبصرون
  • می‌نماید صورت ای صورت‌پرست ** که آن دو چشم مرده‌ی او ناظرست 3480
  • پیش چشم نقش می‌آری ادب ** کو چرا پاسم نمی‌دارد عجب
  • از چه پس بی‌پاسخست این نقش نیک ** که نمی‌گوید سلامم را علیک
  • می‌نجنباند سر و سبلت ز جود ** پاس آنک کردمش من صد سجود
  • حق اگر چه سر نجنباند برون ** پاس آن ذوقی دهد در اندرون
  • که دو صد جنبیدن سر ارزد آن ** سر چنین جنباند آخر عقل و جان 3485
  • عقل را خدمت کنی در اجتهاد ** پاس عقل آنست که افزاید رشاد
  • حق نجنباند به ظاهر سر ترا ** لیک سازد بر سران سرور ترا