English    Türkçe    فارسی   

4
357-381

  • تا یقین گرددمرا ایقان تو ** و اعتقاد خوب با برهان تو
  • پس امیرش گفت خامش کن برو ** تا نگردد جانت زین جرات گرو
  • کی رسد مر بنده را که با خدا ** آزمایش پیش آرد ز ابتلا
  • بنده را کی زهره باشد کز فضول ** امتحان حق کند ای گیج گول 360
  • آن خدا را می‌رسد کو امتحان ** پیش آرد هر دمی با بندگان
  • تا به ما ما را نماید آشکار ** که چه داریم از عقیده در سرار
  • هیچ آدم گفت حق را که ترا ** امتحان کردم درین جرم و خطا
  • تا ببینم غایت حلمت شها ** اه کرا باشد مجال این کرا
  • عقل تو از بس که آمد خیره‌سر ** هست عذرت از گناه تو بتر 365
  • آنک او افراشت سقف آسمان ** تو چه دانی کردن او را امتحان
  • ای ندانسته تو شر و خیر را ** امتحان خود را کن آنگه غیر را
  • امتحان خود چو کردی ای فلان ** فارغ آیی ز امتحان دیگران
  • چون بدانستی که شکردانه‌ای ** پس بدانی کاهل شکرخانه‌ای
  • پس بدان بی‌امتحانی که اله ** شکری نفرستدت ناجایگاه 370
  • این بدان بی‌امتحان از علم شاه ** چون سری نفرستدت در پایگاه
  • هیچ عاقل افکند در ثمین ** در میان مستراحی پر چمین
  • زانک گندم را حکیم آگهی ** هیچ نفرستد به انبار کهی
  • شیخ را که پیشوا و رهبرست ** گر مریدی امتحان کرد او خرست
  • امتحانش گر کنی در راه دین ** هم تو گردی ممتحن ای بی‌یقین 375
  • جرات و جهلت شود عریان و فاش ** او برهنه کی شود زان افتتاش
  • گر بیاید ذره سنجد کوه را ** بر درد زان که ترازوش ای فتی
  • کز قیاس خود ترازو می‌تند ** مرد حق را در ترازو می‌کند
  • چون نگنجد او به میزان خرد ** پس ترازوی خرد را بر درد
  • امتحان هم‌چون تصرف دان درو ** تو تصرف بر چنان شاهی مجو 380
  • چه تصرف کرد خواهد نقشها ** بر چنان نقاش بهر ابتلا