English    Türkçe    فارسی   

4
3612-3636

  • دانک هر شهوت چو خمرست و چو بنگ ** پرده‌ی هوشست وعاقل زوست دنگ
  • خمر تنها نیست سرمستی هوش ** هر چه شهوانیست بندد چشم و گوش
  • آن بلیس از خمر خوردن دور بود ** مست بود او از تکبر وز جحود
  • مست آن باشد که آن بیند که نیست ** زر نماید آنچ مس و آهنیست 3615
  • این سخن پایان ندارد موسیا ** لب بجنبان تا برون روژد گیا
  • هم‌چنان کرد و هم اندر دم زمین ** سبز گشت از سنبل و حب ثمین
  • اندر افتادند در لوت آن نفر ** قحط دیده مرده از جوع البقر
  • چند روزی سیر خوردند از عطا ** آن دمی و آدمی و چارپا
  • چون شکم پر گشت و بر نعمت زدند ** وآن ضرورت رفت پس طاغی شدند 3620
  • نفس فرعونیست هان سیرش مکن ** تا نیارد یاد از آن کفر کهن
  • بی تف آتش نگردد نفس خوب ** تا نشد آهن چو اخگر هین مکوب
  • بی‌مجاعت نیست تن جنبش‌کنان ** آهن سردیست می‌کوبی بدان
  • گر بگرید ور بنالد زار زار ** او نخواهد شد مسلمان هوش دار
  • او چو فرعونست در قحط آنچنان ** پیش موسی سر نهد لابه‌کنان 3625
  • چونک مستغنی شد او طاغی شود ** خر چو بار انداخت اسکیزه زند
  • پس فراموشش شود چون رفت پیش ** کار او زان آه و زاریهای خویش
  • سالها مردی که در شهری بود ** یک زمان که چشم در خوابی رود
  • شهر دیگر بیند او پر نیک و بد ** هیچ در یادش نیاید شهر خود
  • که من آنجا بوده‌ام این شهر نو ** نیست آن من درینجاام گرو 3630
  • بل چنان داند که خود پیوسته او ** هم درین شهرش به دست ابداع و خو
  • چه عجب گر روح موطنهای خویش ** که بدستش مسکن و میلاد پیش
  • می‌نیارد یاد کین دنیا چو خواب ** می‌فرو پوشد چو اختر را سحاب
  • خاصه چندین شهرها را کوفته ** گردها از درک او ناروفته
  • اجتهاد گرم ناکرده که تا ** دل شود صاف و ببیند ماجرا 3635
  • سر برون آرد دلش از بخش راز ** اول و آخر ببیند چشم باز
  • اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا