English    Türkçe    فارسی   

4
3626-3650

  • چونک مستغنی شد او طاغی شود ** خر چو بار انداخت اسکیزه زند
  • پس فراموشش شود چون رفت پیش ** کار او زان آه و زاریهای خویش
  • سالها مردی که در شهری بود ** یک زمان که چشم در خوابی رود
  • شهر دیگر بیند او پر نیک و بد ** هیچ در یادش نیاید شهر خود
  • که من آنجا بوده‌ام این شهر نو ** نیست آن من درینجاام گرو 3630
  • بل چنان داند که خود پیوسته او ** هم درین شهرش به دست ابداع و خو
  • چه عجب گر روح موطنهای خویش ** که بدستش مسکن و میلاد پیش
  • می‌نیارد یاد کین دنیا چو خواب ** می‌فرو پوشد چو اختر را سحاب
  • خاصه چندین شهرها را کوفته ** گردها از درک او ناروفته
  • اجتهاد گرم ناکرده که تا ** دل شود صاف و ببیند ماجرا 3635
  • سر برون آرد دلش از بخش راز ** اول و آخر ببیند چشم باز
  • اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا
  • آمده اول به اقلیم جماد ** وز جمادی در نباتی اوفتاد
  • سالها اندر نباتی عمر کرد ** وز جمادی یاد ناورد از نبرد
  • وز نباتی چون به حیوانی فتاد ** نامدش حال نباتی هیچ یاد
  • جز همین میلی که دارد سوی آن ** خاصه در وقت بهار و ضیمران 3640
  • هم‌چو میل کودکان با مادران ** سر میل خود نداند در لبان
  • هم‌چو میل مفرط هر نو مرید ** سوی آن پیر جوانبخت مجید
  • جزو عقل این از آن عقل کلست ** جنبش این سایه زان شاخ گلست
  • سایه‌اش فانی شود آخر درو ** پس بداند سر میل و جست و جو
  • سایه‌ی شاخ دگر ای نیکبخت ** کی بجنبد گر نجنبد این درخت 3645
  • باز از حیوان سوی انسانیش ** می‌کشید آن خالقی که دانیش
  • هم‌چنین اقلیم تا اقلیم رفت ** تا شد اکنون عاقل و دانا و زفت
  • عقلهای اولینش یاد نیست ** هم ازین عقلش تحول کردنیست
  • تا رهد زین عقل پر حرص و طلب ** صد هزاران عقل بیند بوالعجب
  • گر چو خفته گشت و شد ناسی ز پیش ** کی گذارندش در آن نسیان خویش 3650