English    Türkçe    فارسی   

4
3726-3750

  • گفت کز صورت مبینید این هنر ** که به خواب و مرگ گردد بی‌خبر
  • صورت آمد چون لباس و چون عصا ** جز به عقل و جان نجنبد نقشها
  • بی‌خبر بود او که آن عقل و فاد ** بی ز تقلیب خدا باشد جماد
  • یک زمان از وی عنایت بر کند ** عقل زیرک ابلهیها می‌کند
  • چونش گویا یافت ذوالقرنین گفت ** چونک کوه قاف در نطق سفت 3730
  • کای سخن‌گوی خبیر رازدان ** از صفات حق بکن با من بیان
  • گفت رو کان وصف از آن هایل‌ترست ** که بیان بر وی تواند برد دست
  • یا قلم را زهره باشد که به سر ** بر نویسد بر صحایف زان خبر
  • گفت کمتر داستانی باز گو ** از عجبهای حق ای حبر نکو
  • گفت اینک دشت سیصدساله راه ** کوههای برف پر کردست شاه 3735
  • کوه بر که بی‌شمار و بی‌عدد ** می‌رسد در هر زمان برفش مدد
  • کوه برفی می‌زند بر دیگری ** می‌رساند برف سردی تا ثری
  • کوه برفی می‌زند بر کوه برف ** دم به دم ز انبار بی‌حد و شگرف
  • گر نبودی این چنین وادی شها ** تف دوزخ محو کردی مر مرا
  • غافلان را کوههای برف دان ** تا نسوزد پرده‌های عاقلان 3740
  • گر نبودی عکس جهل برف‌باف ** سوختی از نار شوق آن کوه قاف
  • آتش از قهر خدا خود ذره‌ایست ** بهر تهدید لیمان دره‌ایست
  • با چنین قهری که زفت و فایق است ** برد لطفش بین که بر وی سابق است
  • سبق بی‌چون و چگونه‌ی معنوی ** سابق و مسبوق دیدی بی‌دوی
  • گر ندیدی آن بود از فهم پست ** که عقول خلق زان کان یک جوست 3745
  • عیب بر خود نه نه بر آیات دین ** کی رسد بر چرخ دین مرغ گلین
  • مرغ را جولانگه عالی هواست ** زانک نشو او ز شهوت وز هواست
  • پس تو حیران باش بی‌لا و بلی ** تا ز رحمت پیشت آید محملی
  • چون ز فهم این عجایب کودنی ** گر بلی گویی تکلف می‌کنی
  • ور بگویی نی زند نی گردنت ** قهر بر بندد بدان نی روزنت 3750