English    Türkçe    فارسی   

4
3757-3781

  • گفت نتوانی و طاقت نبودت ** حس ضعیفست و تنک سخت آیدت
  • گفت بنما تا ببیند این جسد ** تا چد حد حس نازکست و بی‌مدد
  • آدمی را هست حس تن سقیم ** لیک در باطن یکی خلقی عظیم
  • بر مثال سنگ و آهن این تنه ** لیک هست او در صفت آتش‌زنه 3760
  • سنگ وآهن مولد ایجاد نار ** زاد آتش بر دو والد قهربار
  • باز آتش دستکار وصف تن ** هست قاهر بر تن او و شعله‌زن
  • باز در تن شعله ابراهیم‌وار ** که ازو مقهور گردد برج نار
  • لاجرم گفت آن رسول ذو فنون ** رمز نحن الاخرون السابقون
  • ظاهر این دو بسندانی زبون ** در صفت از کان آهنها فزون 3765
  • پس به صورت آدمی فرع جهان ** وز صفت اصل جهان این را بدان
  • ظاهرش را پشه‌ای آرد به چرخ ** باطنش باشد محیط هفت چرخ
  • چونک کرد الحاح بنمود اندکی ** هیبتی که که شود زومند کی
  • شهپری بگرفته شرق و غرب را ** از مهابت گشت بیهش مصطفی
  • چون ز بیم و ترس بیهوشش بدید ** جبرئیل آمد در آغوشش کشید 3770
  • آن مهابت قسمت بیگانگان ** وین تجمش دوستان را رایگان
  • هست شاهان را زمان بر نشست ** هول سرهنگان و صارمها به دست
  • دور باش و نیزه و شمشیرها ** که بلرزند از مهابت شیرها
  • بانگ چاوشان و آن چوگانها ** که شود سست از نهیبش جانها
  • این برای خاص وعام ره‌گذر ** که کندشان از شهنشاهی خبر 3775
  • از برای عام باشد این شکوه ** تا کلاه کبر ننهند آن گروه
  • تا من و ماهای ایشان بشکند ** نفس خودبین فتنه و شر کم کند
  • شهر از آن آمن شود کان شهریار ** دارد اندر قهر زخم و گیر و دار
  • پس بمیرد آن هوسها در نفوس ** هیبت شه مانع آید زان نحوس
  • باز چون آید به سوی بزم خاص ** کی بود آنجا مهابت یا قصاص 3780
  • حلم در حلمست و رحمتها به جوش ** نشنوی از غیر چنگ و ناخروش