English    Türkçe    فارسی   

4
43-67

  • جز یکی لقیه که اول از قضا ** بر وی افتاد و شد او را دلربا
  • بعد از آن چندان که می‌کوشید او ** خود مجالش می‌نداد آن تندخو
  • نه بلا به چاره بودش نه به مال ** چشم پر و بی‌طمع بود آن نهال 45
  • عاشق هر پیشه‌ای و مطلبی ** حق بیالود اول کارش لبی
  • چون بدان آسیب در جست آمدند ** پیش پاشان می‌نهد هر روز بند
  • چون در افکندش بجست و جوی کار ** بعد از آن در بست که کابین بیار
  • هم بر آن بو می‌تنند و می‌روند ** هر دمی راجی و آیس می‌شوند
  • هر کسی را هست اومید بری ** که گشادندش در آن روزی دری 50
  • باز در بستندش و آن درپرست ** بر همان اومید آتش پا شدست
  • چون درآمد خوش در آن باغ آن جوان ** خود فرو شد پا به گنجش ناگهان
  • مر عسس را ساخته یزدان سبب ** تا ز بیم او دود در باغ شب
  • بیند آن معشوقه را او با چراغ ** طالب انگشتری در جوی باغ
  • پس قرین می‌کرد از ذوق آن نفس ** با ثنای حق دعای آن عسس 55
  • که زیان کردم عسس را از گریز ** بیست چندان سیم و زر بر وی بریز
  • از عوانی مر ورا آزاد کن ** آنچنان که شادم او را شاد کن
  • سعد دارش این جهان و آن جهان ** از عوانی و سگی‌اش وا رهان
  • گرچه خوی آن عوان هست ای خدا ** که هماره خلق را خواهد بلا
  • گر خبر آید که شه جرمی نهاد ** بر مسلمانان شود او زفت و شاد 60
  • ور خبر آید که شه رحمت نمود ** از مسلمانان فکند آن را به جود
  • ماتمی در جان او افتد از آن ** صد چنین ادبارها دارد عوان
  • او عوان را در دعا در می‌کشید ** کز عوان او را چنان راحت رسید
  • بر همه زهر و برو تریاق بود ** آن عوان پیوند آن مشتاق بود
  • پس بد مطلق نباشد در جهان ** بد به نسبت باشد این را هم بدان 65
  • در زمانه هیچ زهر و قند نیست ** که یکی را پا دگر را بند نیست
  • مر یکی را پا دگر را پای‌بند ** مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند