English    Türkçe    فارسی   

4
430-454

  • زانک نور علتی‌اش مرگ‌جوست ** چون زید که روز روشن مرگ اوست 430
  • جمله حسهای بشر هم بی‌بقاست ** زانک پیش نور روز حشر لاست
  • نور حس و جان بابایان ما ** نیست کلی فانی و لا چون گیا
  • لیک مانند ستاره و ماهتاب ** جمله محوند از شعاع آفتاب
  • آنچنان که سوز و درد زخم کیک ** محو گردد چون در آید مار الیک
  • آنچنان که عور اندر آب جست ** تا در آب از زخم زنبوران برست 435
  • می‌کند زنبور بر بالا طواف ** چون بر آرد سر ندارندش معاف
  • آب ذکر حق و زنبور این زمان ** هست یاد آن فلانه وان فلان
  • دم بخور در آب ذکر و صبر کن ** تا رهی از فکر و وسواس کهن
  • بعد از آن تو طبع آن آب صفا ** خود بگیری جملگی سر تا به پا
  • آنچنان که از آب آن زنبور شر ** می‌گریزد از تو هم گیرد حذر 440
  • بعد از آن خواهی تو دور از آب باش ** که بسر هم‌طبع آبی خواجه‌تاش
  • بس کسانی کز جهان بگذشته‌اند ** لا نیند و در صفات آغشته‌اند
  • در صفات حق صفات جمله‌شان ** هم‌چو اختر پیش آن خور بی‌نشان
  • گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون ** خوان جمیع هم لدینا محضرون
  • محضرون معدوم نبود نیک بین ** تا بقای روحها دانی یقین 445
  • روح محجوب از بقا بس در عذاب ** روح واصل در بقا پاک از حجاب
  • زین چراغ حس حیوان المراد ** گفتمت هان تا نجویی اتحاد
  • روح خود را متصل کن ای فلان ** زود با ارواح قدس سالکان
  • صد چراغت ار مرند ار بیستند ** پس جدا اند و یگانه نیستند
  • زان همه جنگند این اصحاب ما ** جنگ کس نشنید اندر انبیا 450
  • زانک نور انبیا خورشید بود ** نور حس ما چراغ و شمع و دود
  • یک بمیرد یک بماند تا به روز ** یک بود پژمرده دیگر با فروز
  • جان حیوانی بود حی از غذا ** هم بمیرد او بهر نیک و بذی
  • گر بمیرد این چراغ و طی شود ** خانه‌ی همسایه مظلم کی شود