English    Türkçe    فارسی   

4
436-460

  • می‌کند زنبور بر بالا طواف ** چون بر آرد سر ندارندش معاف
  • آب ذکر حق و زنبور این زمان ** هست یاد آن فلانه وان فلان
  • دم بخور در آب ذکر و صبر کن ** تا رهی از فکر و وسواس کهن
  • بعد از آن تو طبع آن آب صفا ** خود بگیری جملگی سر تا به پا
  • آنچنان که از آب آن زنبور شر ** می‌گریزد از تو هم گیرد حذر 440
  • بعد از آن خواهی تو دور از آب باش ** که بسر هم‌طبع آبی خواجه‌تاش
  • بس کسانی کز جهان بگذشته‌اند ** لا نیند و در صفات آغشته‌اند
  • در صفات حق صفات جمله‌شان ** هم‌چو اختر پیش آن خور بی‌نشان
  • گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون ** خوان جمیع هم لدینا محضرون
  • محضرون معدوم نبود نیک بین ** تا بقای روحها دانی یقین 445
  • روح محجوب از بقا بس در عذاب ** روح واصل در بقا پاک از حجاب
  • زین چراغ حس حیوان المراد ** گفتمت هان تا نجویی اتحاد
  • روح خود را متصل کن ای فلان ** زود با ارواح قدس سالکان
  • صد چراغت ار مرند ار بیستند ** پس جدا اند و یگانه نیستند
  • زان همه جنگند این اصحاب ما ** جنگ کس نشنید اندر انبیا 450
  • زانک نور انبیا خورشید بود ** نور حس ما چراغ و شمع و دود
  • یک بمیرد یک بماند تا به روز ** یک بود پژمرده دیگر با فروز
  • جان حیوانی بود حی از غذا ** هم بمیرد او بهر نیک و بذی
  • گر بمیرد این چراغ و طی شود ** خانه‌ی همسایه مظلم کی شود
  • نور آن خانه چو بی این هم به پاست ** پس چراغ حس هر خانه جداست 455
  • این مثال جان حیوانی بود ** نه مثال جان ربانی بود
  • باز از هندوی شب چون ماه زاد ** در سر هر روزنی نوری فتاد
  • نور آن صد خانه را تو یک شمر ** که نماند نور این بی آن دگر
  • تا بود خورشید تابان بر افق ** هست در هر خانه نور او قنق
  • باز چون خورشید جان آفل شود ** نور جمله خانه‌ها زایل شود 460