English    Türkçe    فارسی   

4
498-522

  • هیبتی بنشسته بد بر خاص و عام ** پر شده نور خدا آن صحن و بام
  • هر که بینا ناظر نورش بدی ** کور زان خورشید هم گرم آمدی
  • پس ز گرمی فهم کردی چشم کور ** که بر آمد آفتابی بی‌فتور 500
  • لیک این گرمی گشاید دیده را ** تا ببیند عین هر بشنیده را
  • گرمیش را ضجرتی و حالتی ** زان تبش دل را گشادی فسحتی
  • کور چون شد گرم از نور قدم ** از فرح گوید که من بینا شدم
  • سخت خوش مستی ولی ای بوالحسن ** پاره‌ای راهست تا بینا شدن
  • این نصیب کور باشد ز آفتاب ** صد چنین والله اعلم بالصواب 505
  • وآنک او آن نور را بینا بود ** شرح او کی کار بوسینا بود
  • ور شود صد تو که باشد این زبان ** که بجنباند به کف پرده‌ی عیان
  • وای بر وی گر بساید پرده را ** تیغ اللهی کند دستش جدا
  • دست چه بود خود سرش را بر کند ** آن سری کز جهل سرها می‌کند
  • این به تقدیر سخن گفتم ترا ** ورنه خود دستش کجا و آن کجا 510
  • خاله را خایه بدی خالو شدی ** این به تقدیر آمدست ار او بدی
  • از زبان تا چشم کو پاک از شکست ** صد هزاران ساله گویم اندکست
  • هین مشو نومید نور از آسمان ** حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
  • صد اثر در کانها از اختران ** می‌رساند قدرتش در هر زمان
  • اختر گردون ظلم را ناسخست ** اختر حق در صفاتش راسخست 515
  • چرخ پانصد ساله راه ای مستعین ** در اثر نزدیک آمد با زمین
  • سه هزاران سال و پانصد تا زحل ** دم بدم خاصیتش آرد عمل
  • در همش آرد چو سایه در ایاب ** طول سایه چیست پیش آفتاب
  • وز نفوس پاک اختروش مدد ** سوی اخترهای گردون می‌رسد
  • ظاهر آن اختران قوام ما ** باطن ما گشته قوام سما 520
  • در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
  • پس به صورت عالم اصغر توی ** پس به معنی عالم اکبر توی
  • ظاهر آن شاخ اصل میوه است ** باطنا بهر ثمر شد شاخ هست