English    Türkçe    فارسی   

4
628-652

  • گفت هستم در مهمی قندجو ** سنگ میزان هر چه خواهی باش گو
  • گفت با خود پیش آنک گل‌خورست ** سنگ چه بود گل نکوتر از زرست
  • هم‌چو آن دلاله که گفت ای پسر ** نو عروسی یافتم بس خوب‌فر 630
  • سخت زیبا لیک هم یک چیز هست ** که آن ستیره دختر حلواگرست
  • گفت بهتر این چنین خود گر بود ** دختر او چرب و شیرین‌تر بود
  • گر نداری سنگ و سنگت از گلست ** این به و به گل مرا میوه‌ی دلست
  • اندر آن کفه‌ی ترازو ز اعتداد ** او به جای سنگ آن گل را نهاد
  • پس برای کفه‌ی دیگر به دست ** هم به قدر آن شکر را می‌شکست 635
  • چون نبودش تیشه‌ای او دیر ماند ** مشتری را منتظر آنجا نشاند
  • رویش آن سو بود گل‌خور ناشکفت ** گل ازو پوشیده دزدیدن گرفت
  • ترس ترسان که نباید ناگهان ** چشم او بر من فتد از امتحان
  • دید عطار آن و خود مشغول کرد ** که فزون‌تر دزد هین ای روی‌زرد
  • گر بدزدی وز گل من می‌بری ** رو که هم از پهلوی خود می‌خوری 640
  • تو همی ترسی ز من لیک از خری ** من همی‌ترسم که تو کمتر خوری
  • گرچه مشغولم چنان احمق نیم ** که شکر افزون کشی تو از نیم
  • چون ببینی مر شکر را ز آزمود ** پس بدانی احمق و غافل کی بود
  • مرغ زان دانه نظر خوش می‌کند ** دانه هم از دور راهش می‌زند
  • کز زنای چشم حظی می‌بری ** نه کباب از پهلوی خود می‌خوری 645
  • این نظر از دور چون تیرست و سم ** عشقت افزون می‌شود صبر تو کم
  • مال دنیا دام مرغان ضعیف ** ملک عقبی دام مرغان شریف
  • تا بدین ملکی که او دامست ژرف ** در شکار آرند مرغان شگرف
  • من سلیمان می‌نخواهم ملکتان ** بلک من برهانم از هر هلکتان
  • کین زمان هستید خود مملوک ملک ** مالک ملک آنک بجهید او ز هلک 650
  • بازگونه ای اسیر این جهان ** نام خود کردی امیر این جهان
  • ای تو بنده‌ی این جهان محبوس جان ** چند گویی خویش را خواجه‌ی جهان
  • دلداری کردن و نواختن سلیمان علیه‌السلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان