English    Türkçe    فارسی   

4
776-800

  • آن شکایت نیست هست اصلاح جان ** چون شکایت کردن پیغامبران
  • ناحمولی انبیا از امر دان ** ورنه حمالست بد را حلمشان
  • طبع را کشتند در حمل بدی ** ناحمولی گر بود هست ایزدی
  • ای سلیمان در میان زاغ و باز ** حلم حق شو با همه مرغان بساز
  • ای دو صد بلقیس حلمت را زبون ** که اهد قومی انهم لا یعلمون 780
  • تهدید فرستادن سلیمان علیه‌السلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن
  • هین بیا بلقیس ورنه بد شود ** لشکرت خصمت شود مرتد شود
  • پرده‌دار تو درت را بر کند ** جان تو با تو به جان خصمی کند
  • جمله ذرات زمین و آسمان ** لشکر حق‌اند گاه امتحان
  • باد را دیدی که با عادان چه کرد ** آب را دیدی که در طوفان چه کرد
  • آنچ بر فرعون زد آن بحر کین ** وآنچ با قارون نمودست این زمین 785
  • وآنچ آن بابیل با آن پیل کرد ** وآنچ پشه کله‌ی نمرود خورد
  • وآنک سنگ انداخت داودی بدست ** گشت شصد پاره و لشکر شکست
  • سنگ می‌بارید بر اعدای لوط ** تا که در آب سیه خوردند غوط
  • گر بگویم از جمادات جهان ** عاقلانه یاری پیغامبران
  • مثنوی چندان شود که چل شتر ** گر کشد عاجز شود از بار پر 790
  • دست بر کافر گواهی می‌دهد ** لشکر حق می‌شود سر می‌نهد
  • ای نموده ضد حق در فعل درس ** در میان لشکر اویی بترس
  • جزو جزوت لشکر از در وفاق ** مر ترا اکنون مطیع‌اند از نفاق
  • گر بگوید چشم را کو را فشار ** درد چشم از تو بر آرد صد دمار
  • ور به دندان گوید او بنما وبال ** پس ببینی تو ز دندان گوشمال 795
  • باز کن طب را بخوان باب العلل ** تا ببینی لشکر تن را عمل
  • چونک جان جان هر چیزی ویست ** دشمنی با جان جان آسان کیست
  • خود رها کن لشکر دیو و پری ** کز میان جان کنندم صفدری
  • ملک را بگذار بلقیس از نخست ** چون مرا یابی همه ملک آن تست
  • خود بدانی چون بر من آمدی ** که تو بی من نقش گرمابه بدی 800