English    Türkçe    فارسی   

5
1012-1036

  • بر سرت ریزیم ما بهر جزا  ** که شهیدیم آمده اندر غزا 
  • تا بدانی که خدای پاک را  ** بندگان هستند پر حمله و مری 
  • سبلت تزویر دنیا بر کنند  ** خیمه را بر باروی نصرت زنند 
  • این شهیدان باز نو غازی شدند  ** وین اسیران باز بر نصرت زدند  1015
  • سر برآوردند باز از نیستی  ** که ببین ما را گر اکمه نیستی 
  • تا بدانی در عدم خورشیدهاست  ** وآنچ اینجا آفتاب آنجا سهاست 
  • در عدم هستی برادر چون بود  ** ضد اندر ضد چون مکنون بود 
  • یخرج الحی من المیت بدان  ** که عدم آمد امید عابدان 
  • مرد کارنده که انبارش تهیست  ** شاد و خوش نه بر امید نیستیست  1020
  • که بروید آن ز سوی نیستی  ** فهم کن گر واقف معنیستی 
  • دم به دم از نیستی تو منتظر  ** که بیابی فهم و ذوق آرام و بر 
  • نیست دستوری گشاد این راز را  ** ورنه بغدادی کنم ابخاز را 
  • پس خزانه‌ی صنع حق باشد عدم  ** که بر آرد زو عطاها دم به دم 
  • مبدع آمد حق و مبدع آن بود  ** که برآرد فرع بی‌اصل و سند  1025
  • مثال عالم هست نیست‌نما و عالم نیست هست‌نما 
  • نیست را بنمود هست و محتشم  ** هست را بنمود بر شکل عدم 
  • بحر را پوشید و کف کرد آشکار  ** باد را پوشید و بنمودت غبار 
  • چون مناره‌ی خاک پیچان در هوا  ** خاک از خود چون برآید بر علا 
  • خاک را بینی به بالا ای علیل  ** باد را نی جز به تعریف دلیل 
  • کف همی‌بینی روانه هر طرف  ** کف بی‌دریا ندارد منصرف  1030
  • کف به حس بینی و دریا از دلیل  ** فکر پنهان آشکارا قال و قیل 
  • نفی را اثبات می‌پنداشتیم  ** دیده‌ی معدوم‌بینی داشتیم 
  • دیده‌ای که اندر نعاسی شد پدید  ** کی تواند جز خیال و نیست دید 
  • لاجرم سرگشته گشتیم از ضلال  ** چون حقیقت شد نهان پیدا خیال 
  • این عدم را چون نشاند اندر نظر  ** چون نهان کرد آن حقیقت از بصر  1035
  • آفرین ای اوستاد سحرباف  ** که نمودی معرضان را درد صاف