English    Türkçe    فارسی   

5
1130-1154

  • کی توان او را فشردن یا زدن  ** که چو شیشه گشته است او را بدن  1130
  • لیک با او گویم از راه خوشی  ** که چرا داری تو لاف سر کشی 
  • که درشتی ناید اینجا هیچ کار  ** هم به نرمی سر کند از غار مار 
  • مردمان را دور کرد از گرد وی  ** شه لطیفی بود و نرمی ورد وی 
  • پس نشاندش باز پرسیدش ز جا  ** که کجا داری معاش و ملتجی 
  • گفت ای شه هستم از دار السلام  ** آمده از ره درین دار الملام  1135
  • نه مرا خانه‌ست و نه یک همنشین  ** خانه کی کردست ماهی در زمین 
  • باز شه از روی لاغش گفت باز  ** که چه خوردی و چه داری چاشت‌ساز 
  • اشتهی داری چه خوردی بامداد  ** که چنین سرمستی و پر لاف و باد 
  • گفت اگر نانم بدی خشک و طری  ** کی کنیمی دعوی پیغامبری 
  • دعوی پیغامبری با این گروه  ** هم‌چنان باشد که دل جستن ز کوه  1140
  • کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست  ** فهم و ضبط نکته‌ی مشکل نجست 
  • هر چه گویی باز گوید که همان  ** می‌کند افسوس چون مستهزیان 
  • از کجا این قوم و پیغام از کجا  ** از جمادی جان کرا باشد رجا 
  • گر تو پیغام زنی آری و زر  ** پیش تو بنهند جمله سیم و سر 
  • که فلان جا شاهدی می‌خواندت  ** عاشق آمد بر تو او می‌داندت  1145
  • ور تو پیغام خدا آری چو شهد  ** که بیا سوی خدا ای نیک‌عهد 
  • از جهان مرگ سوی برگ رو  ** چون بقا ممکن بود فانی مشو 
  • قصد خون تو کنند و قصد سر  ** نه از برای حمیت دین و هنر 
  • سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان می‌خوانند و با آب حیات ابدی 
  • بلک از چفسیدگی در خان و مان  ** تلخشان آید شنیدن این بیان 
  • خرقه‌ای بر ریش خر چفسید سخت  ** چونک خواهی بر کنی زو لخت لخت  1150
  • جفته اندازد یقین آن خر ز درد  ** حبذا آن کس کزو پرهیز کرد 
  • خاصه پنجه ریش و هر جا خرقه‌ای  ** بر سرش چفسیده در نم غرقه‌ای 
  • خان و مان چون خرقه و این حرص‌ریش  ** حرص هر که بیش باشد ریش بیش 
  • خان و مان چغد ویرانست و بس  ** نشنود اوصاف بغداد و طبس