English    Türkçe    فارسی   

5
118-142

  • کافرک را هیکلی بد یادگار  ** یاوه دید آن را و گشت او بی‌قرار 
  • گفت آن حجره که شب جا داشتم  ** هیکل آنجا بی‌خبر بگذاشتم 
  • گر چه شرمین بود شرمش حرص برد  ** حرص اژدرهاست نه چیزیست خرد  120
  • از پی هیکل شتاب اندر دوید  ** در وثاق مصطفی و آن را بدید 
  • کان یدالله آن حدث را هم به خود  ** خوش همی‌شوید که دورش چشم بد 
  • هیکلش از یاد رفت و شد پدید  ** اندرو شوری گریبان را درید 
  • می‌زد او دو دست را بر رو و سر  ** کله را می‌کوفت بر دیوار و در 
  • آنچنان که خون ز بینی و سرش  ** شد روان و رحم کرد آن مهترش  125
  • نعره‌ها زد خلق جمع آمد برو  ** گبر گویان ایهاالناس احذروا 
  • می‌زد او بر سر کای بی‌عقل سر  ** می‌زد او بر سینه کای بی‌نور بر 
  • سجده می‌کرد او کای کل زمین  ** شرمسارست از تو این جزو مهین 
  • تو که کلی خاضع امر ویی  ** من که جزوم ظالم و زشت و غوی 
  • تو که کلی خوار و لرزانی ز حق  ** من که جزوم در خلاف و در سبق  130
  • هر زمان می‌کرد رو بر آسمان  ** که ندارم روی ای قبله‌ی جهان 
  • چون ز حد بیرون بلرزید و طپید  ** مصطفی‌اش در کنار خود کشید 
  • ساکنش کرد و بسی بنواختش  ** دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش 
  • تا نگرید ابر کی خندد چمن  ** تا نگرید طفل کی جوشد لبن 
  • طفل یک روزه همی‌داند طریق  ** که بگریم تا رسد دایه‌ی شفیق  135
  • تو نمی‌دانی که دایه‌ی دایگان  ** کم دهد بی‌گریه شیر او رایگان 
  • گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار  ** تا بریزد شیر فضل کردگار 
  • گریه‌ی ابرست و سوز آفتاب  ** استن دنیا همین دو رشته تاب 
  • گر نبودی سوز مهر و اشک ابر  ** کی شدی جسم و عرض زفت و سطبر 
  • کی بدی معمور این هر چار فصل  ** گر نبودی این تف و این گریه اصل  140
  • سوز مهر و گریه‌ی ابر جهان  ** چون همی دارد جهان را خوش‌دهان 
  • آفتاب عقل را در سوز دار  ** چشم را چون ابر اشک‌افروز دار