English    Türkçe    فارسی   

5
1464-1488

  • مشتریی جو که جویان توست  ** عالم آغاز و پایان توست 
  • هین مکش هر مشتری را تو به دست  ** عشق‌بازی با دو معشوقه بدست  1465
  • زو نیابی سود و مایه گر خرد  ** نبودش خود قیمت عقل و خرد 
  • نیست او را خود بهای نیم نعل  ** تو برو عرضه کنی یاقوت و لعل 
  • حرص کورت کرد و محرومت کند  ** دیو هم‌چون خویش مرجومت کند 
  • هم‌چنانک اصحاب فیل و قوم لوط  ** کردشان مرجوم چون خود آن سخوط 
  • مشتری را صابران در یافتند  ** چون سوی هر مشتری نشتافتند  1470
  • آنک گردانید رو زان مشتری  ** بخت و اقبال و بقا شد زو بری 
  • ماند حسرت بر حریصان تا ابد  ** هم‌چو حال اهل ضروان در حسد 
  • قصه‌ی اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفه‌ی آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید 
  • بود مردی صالحی ربانیی  ** عقل کامل داشت و پایان دانیی 
  • در ده ضروان به نزدیک یمن  ** شهره اندر صدقه و خلق حسن 
  • کعبه‌ی درویش بودی کوی او  ** آمدندی مستمندان سوی او  1475
  • هم ز خوشه عشر دادی بی‌ریا  ** هم ز گندم چون شدی از که جدا 
  • آرد گشتی عشر دادی هم از آن  ** نان شدی عشر دگر دادی ز نان 
  • عشر هر دخلی فرو نگذاشتی  ** چارباره دادی زانچ کاشتی 
  • بس وصیتها بگفتی هر زمان  ** جمع فرزندان خود را آن جوان 
  • الله الله قسم مسکین بعد من  ** وا مگیریدش ز حرص خویشتن  1480
  • تا بماند بر شما کشت و ثمار  ** در پناه طاعت حق پایدار 
  • دخلها و میوه‌ها جمله ز غیب  ** حق فرستادست بی‌تخمین و ریب 
  • در محل دخل اگر خرجی کنی  ** درگه سودست سودی بر زنی 
  • ترک اغلب دخل را در کشت‌زار  ** باز کارد که ویست اصل ثمار 
  • بیشتر کارد خورد زان اندکی  ** که ندارد در بروییدن شکی  1485
  • زان بیفشاند به کشتن ترک دست  ** که آن غله‌ش هم زان زمین حاصل شدست 
  • کفشگر هم آنچ افزاید ز نان  ** می‌خرد چرم و ادیم و سختیان 
  • که اصول دخلم اینها بوده‌اند  ** هم ازینها می‌گشاید رزق بند