English    Türkçe    فارسی   

5
1662-1686

  • گر طبانجه می‌زنم من بر یتیم  ** ور دهد حلوا به دستش آن حلیم 
  • این طبانجه خوشتر از حلوای او  ** ور شود غره به حلوا وای او 
  • بر نفیر تو جگر می‌سوزدم  ** لیک حق لطفی همی‌آموزدم 
  • لطف مخفی در میان قهرها  ** در حدث پنهان عقیق بی‌بها  1665
  • قهر حق بهتر ز صد حلم منست  ** منع کردن جان ز حق جان کندنست 
  • بترین قهرش به از حلم دو کون  ** نعم رب‌العالمین و نعم عون 
  • لطفهای مضمر اندر قهر او  ** جان سپردن جان فزاید بهر او 
  • هین رها کن بدگمانی و ضلال  ** سر قدم کن چونک فرمودت تعال 
  • آن تعال او تعالیها دهد  ** مستی و جفت و نهالیها دهد  1670
  • باری آن امر سنی را هیچ هیچ  ** من نیارم کرد وهن و پیچ پیچ 
  • این همه بشنید آن خاک نژند  ** زان گمان بد بدش در گوش بند 
  • باز از نوعی دگر آن خاک پست  ** لابه و سجده همی‌کرد او چو مست 
  • گفت نه برخیز نبود زین زیان  ** من سر و جان می‌نهم رهن و ضمان 
  • لابه مندیش و مکن لابه دگر  ** جز بدان شاه رحیم دادگر  1675
  • بنده فرمانم نیارم ترک کرد  ** امر او کز بحر انگیزید گرد 
  • جز از آن خلاق گوش و چشم و سر  ** نشنوم از جان خود هم خیر و شر 
  • گوش من از گفت غیر او کرست  ** او مرا از جان شیرین جان‌ترست 
  • جان ازو آمد نیامد او ز جان  ** صدهزاران جان دهم او رایگان 
  • جان کی باشد کش گزینم بر کریم  ** کیک چه بود که بسوزم زو گلیم  1680
  • من ندانم خیر الا خیر او  ** صم و بکم و عمی من از غیر او 
  • گوش من کرست از زاری‌کنان  ** که منم در کف او هم‌چون سنان 
  • بیان آنک مخلوقی کر ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او هم‌چون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چندین سالست کی من با مخلوق سخن نگفته‌ام و از مخلوق سخن نشنیده‌ام ولیکن خلق چنین پندارند کی با ایشان سخن می‌گویم و ازیشان می‌شنوم زیرا ایشان مخاطب اکبر را نمی‌بینند کی ایشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانک مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنی قال الوتد انظر الی من یدقنی 
  • احمقانه از سنان رحمت مجو  ** زان شهی جو کان بود در دست او 
  • باسنان و تیغ لابه چون کنی  ** کو اسیر آمد به دست آن سنی 
  • او به صنعت آزرست و من صنم  ** آلتی کو سازدم من آن شوم  1685
  • گر مرا ساغر کند ساغر شوم  ** ور مرا خنجر کند خنجر شوم