English    Türkçe    فارسی   

5
1774-1798

  • باز آید جان هر یک در بدن  ** هم‌چو وقت صبح هوش آید به تن 
  • جان تن خود را شناسد وقت روز  ** در خراب خود در آید چون کنوز  1775
  • جسم خود بشناسد و در وی رود  ** جان زرگر سوی درزی کی رود 
  • جان عالم سوی عالم می‌دود  ** روح ظالم سوی ظالم می‌دود 
  • که شناسا کردشان علم اله  ** چونک بره و میش وقت صبحگاه 
  • پای کفش خود شناسد در ظلم  ** چون نداند جان تن خود ای صنم 
  • صبح حشر کوچکست ای مستجیر  ** حشر اکبر را قیاس از وی بگیر  1780
  • آنچنان که جان بپرد سوی طین  ** نامه پرد تا یسار و تا یمین 
  • در کفش بنهند نامه‌ی بخل و جود  ** فسق و تقوی آنچ دی خو کرده بود 
  • چون شود بیدار از خواب او سحر  ** باز آید سوی او آن خیر و شر 
  • گر ریاضت داده باشد خوی خویش  ** وقت بیداری همان آید به پیش 
  • ور بد او دی خام و زشت و در ضلال  ** چون عزا نامه سیه یابد شمال  1785
  • ور بد او دی پاک و با تقوی و دین  ** وقت بیداری برد در ثمین 
  • هست ما را خواب و بیداری ما  ** بر نشان مرگ و محشر دو گوا 
  • حشر اصغر حشر اکبر را نمود  ** مرگ اصغر مرگ اکبر را زدود 
  • لیک این نامه خیالست و نهان  ** وآن شود در حشر اکبر بس عیان 
  • این خیال اینجا نهان پیدا اثر  ** زین خیال آنجا برویاند صور  1790
  • در مهندس بین خیال خانه‌ای  ** در دلش چون در زمینی دانه‌ای 
  • آن خیال از اندرون آید برون  ** چون زمین که زاید از تخم درون 
  • هر خیالی کو کند در دل وطن  ** روز محشر صورتی خواهد شدن 
  • چون خیال آن مهندس در ضمیر  ** چون نبات اندر زمین دانه‌گیر 
  • مخلصم زین هر دو محشر قصه‌ایست  ** مومنان را در بیانش حصه‌ایست 1795
  • چون بر آید آفتاب رستخیز  ** بر جهند از خاک زشت و خوب تیز 
  • سوی دیوان قضا پویان شوند  ** نقد نیک و بد به کوره می‌روند 
  • نقد نیکو شادمان و ناز ناز  ** نقد قلب اندر زحیر و در گداز