English    Türkçe    فارسی   

5
1864-1888

  • با چنین اکرام و لطف بی‌عدد  ** از لیمی سیم و زر پنهان کند 
  • می‌نماید او وفا و عشق و جوش  ** وانگه او گندم‌نمای جوفروش  1865
  • هر که اندر عشق یابد زندگی  ** کفر باشد پیش او جز بندگی 
  • نیم‌شب آن میر با سی معتمد  ** در گشاد حجره‌ی او رای زد 
  • مشعله بر کرده چندین پهلوان  ** جانب حجره روانه شادمان 
  • که امر سلطانست بر حجره زنیم  ** هر یکی همیان زر در کش کنیم 
  • آن یکی می‌گفت هی چه جای زر  ** از عقیق و لعل گوی و از گهر  1870
  • خاص خاص مخزن سلطان ویست  ** بلک اکنون شاه را خود جان ویست 
  • چه محل دارد به پیش این عشیق  ** لعل و یاقوت و زمرد یا عقیق 
  • شاه را بر وی نبودی بد گمان  ** تسخری می‌کرد بهر امتحان 
  • پاک می‌دانستش از هر غش و غل  ** باز از وهمش همی‌لرزید دل 
  • که مبادا کین بود خسته شود  ** من نخواهم که برو خجلت رود  1875
  • این نکردست او و گر کرد او رواست  ** هر چه خواهد گو بکن محبوب ماست 
  • هر چه محبوبم کند من کرده‌ام  ** او منم من او چه گر در پرده‌ام 
  • باز گفتی دور از آن خو و خصال  ** این چنین تخلیط ژاژست و خیال 
  • از ایاز این خود محالست و بعید  ** کو یکی دریاست قعرش ناپدید 
  • هفت دریا اندرو یک قطره‌ای  ** جمله‌ی هستی ز موجش چکره‌ای  1880
  • جمله پاکیها از آن دریا برند  ** قطره‌هااش یک به یک میناگرند 
  • شاه شاهانست و بلک شاه‌ساز  ** وز برای چشم بد نامش ایاز 
  • چشمهای نیک هم بر وی به دست  ** از ره غیرت که حسنش بی‌حدست 
  • یک دهان خواهم به پهنای فلک  ** تا بگویم وصف آن رشک ملک 
  • ور دهان یابم چنین و صد چنین  ** تنگ آید در فغان این حنین  1885
  • این قدر گر هم نگویم ای سند  ** شیشه‌ی دل از ضعیفی بشکند 
  • شیشه‌ی دل را چو نازک دیده‌ام  ** بهر تسکین بس قبا بدریده‌ام 
  • من سر هر ماه سه روز ای صنم  ** بی‌گمان باید که دیوانه شوم