English    Türkçe    فارسی   

5
2315-2339

  • گر سر هر موی من یابد زبان  ** شکرهای تو نیاید در بیان  2315
  • می‌زنم نعره درین روضه و عیون  ** خلق را یا لیت قومی یعلمون 
  • باز خواندن شه‌زاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن 
  • بعد از آن آمد کسی کز مرحمت  ** دختر سلطان ما می‌خواندت 
  • دختر شاهت همی‌خواند بیا  ** تا سرش شویی کنون ای پارسا 
  • جز تو دلاکی نمی‌خواهد دلش  ** که بمالد یا بشوید با گلش 
  • گفت رو رو دست من بی‌کار شد  ** وین نصوح تو کنون بیمار شد  2320
  • رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت  ** که مرا والله دست از کار رفت 
  • با دل خود گفت کز حد رفت جرم  ** از دل من کی رود آن ترس و گرم 
  • من بمردم یک ره و باز آمدم  ** من چشیدم تلخی مرگ و عدم 
  • توبه‌ای کردم حقیقت با خدا  ** نشکنم تا جان شدن از تن جدا 
  • بعد آن محنت کرا بار دگر  ** پا رود سوی خطر الا که خر  2325
  • حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبه‌ی او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بی‌بیخ هر روز زردتر و خشک‌تر نعوذ بالله 
  • گازری بود و مر او را یک خری  ** پشت ریش اشکم تهی و لاغری 
  • در میان سنگ لاخ بی‌گیاه  ** روز تا شب بی‌نوا و بی‌پناه 
  • بهر خوردن جز که آب آنجا نبود  ** روز و شب بد خر در آن کور و کبود 
  • آن حوالی نیستان و بیشه بود  ** شیر بود آنجا که صیدش پیشه بود 
  • شیر را با پیل نر جنگ اوفتاد  ** خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد  2330
  • مدتی وا ماند زان ضعف از شکار  ** بی‌نوا ماندند دد از چاشت‌خوار 
  • زانک باقی‌خوار شیر ایشان بدند  ** شیر چون رنجور شد تنگ آمدند 
  • شیر یک روباه را فرمود رو  ** مر خری را بهر من صیاد شو 
  • گر خری یابی به گرد مرغزار  ** رو فسونش خوان فریبانش بیار 
  • چون بیابم قوتی از گوشت خر  ** پس بگیرم بعد از آن صیدی دگر  2335
  • اندکی من می‌خورم باقی شما  ** من سبب باشم شما را در نوا 
  • یا خری یا گاو بهر من بجوی  ** زان فسونهایی که می‌دانی بگوی 
  • از فسون و از سخنهای خوشش  ** از سرش بیرون کن و اینجا کشش 
  • تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی 
  • قطب شیر و صید کردن کار او  ** باقیان این خلق باقی‌خوار او