English    Türkçe    فارسی   

5
2473-2497

  • که نباید خورد و جو هم‌چون خران  ** آهوانه در ختن چر ارغوان 
  • جز قرنفل یا سمن یا گل مچر  ** رو به صحرای ختن با آن نفر 
  • معده را خو کن بدان ریحان و گل  ** تا بیابی حکمت و قوت رسل  2475
  • خوی معده زین که و جو باز کن  ** خوردن ریحان و گل آغاز کن 
  • معده‌ی تن سوی کهدان می‌کشد  ** معده‌ی دل سوی ریحان می‌کشد 
  • هر که کاه و جو خورد قربان شود  ** هر که نور حق خورد قرآن شود 
  • نیم تو مشکست و نیمی پشک هین  ** هین میفزا پشک افزا مشک چین 
  • آن مقلد صد دلیل و صد بیان  ** در زبان آرد ندارد هیچ جان  2480
  • چونک گوینده ندارد جان و فر  ** گفت او را کی بود برگ و ثمر 
  • می‌کند گستاخ مردم را به راه  ** او بجان لرزان‌ترست از برگ کاه 
  • پس حدیثش گرچه بس با فر بود  ** در حدیثش لرزه هم مضمر بود 
  • فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته 
  • شیخ نورانی ز ره آگه کند  ** با سخن هم نور را همره کند 
  • جهد کن تا مست و نورانی شوی  ** تا حدیثت را شود نورش روی  2485
  • هر چه در دوشاب جوشیده شود  ** در عقیده طعم دوشابش بود 
  • از جزر وز سیب و به وز گردگان  ** لذت دوشاب یابی تو از آن 
  • علم اندر نور چون فرغرده شد  ** پس ز علمت نور یابد قوم لد 
  • هر چه گویی باشد آن هم نورناک  ** که آسمان هرگز نبارد غیر پاک 
  • آسمان شو ابر شو باران ببار  ** ناودان بارش کند نبود به کار  2490
  • آب اندر ناودان عاریتیست  ** آب اندر ابر و دریا فطرتیست 
  • فکر و اندیشه‌ست مثل ناودان  ** وحی و مکشوفست ابر و آسمان 
  • آب باران باغ صد رنگ آورد  ** ناودان همسایه در جنگ آورد 
  • خر دو سه حمله به روبه بحث کرد  ** چون مقلد بد فریب او بخورد 
  • طنطنه‌ی ادراک بینایی نداشت  ** دمدمه‌ی روبه برو سکته گماشت  2495
  • حرص خوردن آنچنان کردش ذلیل  ** که زبونش گشت با پانصد دلیل 
  • حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا ا راد الله بهذا مثلا و آنگه جواب می‌فرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنه‌ای هم‌چون میزانست بسیاران ازو سرخ‌رو شوند و بسیاران بی‌مراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا 
  • کنده‌ای را لوطیی در خانه برد  ** سرنگون افکندش و در وی فشرد