English    Türkçe    فارسی   

5
2797-2821

  • بود یک سال دگر کارش همین  ** که بدادی زر ز کیسه‌ی رب دین 
  • زر شدی خاک سیه اندر کفش  ** حاتم طایی گدایی در صفش 
  • دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وام‌داران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی 
  • حاجت خود گر نگفتی آن فقیر  ** او بدادی و بدانستی ضمیر 
  • آنچ در دل داشتی آن پشت‌خم  ** قدر آن دادی بدو نه بیش و کم  2800
  • پس بگفتندی چه دانستی که او  ** این قدر اندیشه دارد ای عمو 
  • او بگفتی خانه‌ی دل خلوتست  ** خالی از کدیه مثال جنتست 
  • اندرو جز عشق یزدان کار نیست  ** جز خیال وصل او دیار نیست 
  • خانه را من روفتم از نیک و بد  ** خانه‌ام پرست از عشق احد 
  • هرچه بینم اندرو غیر خدا  ** آن من نبود بود عکس گدا  2805
  • گر در آبی نخل یا عرجون نمود  ** جز ز عکس نخله‌ی بیرون نبود 
  • در تگ آب ار ببینی صورتی  ** عکس بیرون باشد آن نقش ای فتی 
  • لیک تا آب از قذی خالی شدن  ** تنقیه شرطست در جوی بدن 
  • تا نماند تیرگی و خس درو  ** تا امین گردد نماید عکس رو 
  • جز گلابه در تنت کو ای مقل  ** آب صافی کن ز گل ای خصم دل  2810
  • تو بر آنی هر دمی کز خواب و خور  ** خاک ریزی اندرین جو بیشتر 
  • سبب دانستن ضمیرهای خلق 
  • چون دل آن آب زینها خالیست  ** عکس روها از برون در آب جست 
  • پس ترا باطن مصفا ناشده  ** خانه پر از دیو و نسناس و دده 
  • ای خری ز استیزه ماند در خری  ** کی ز ارواح مسیحی بو بری 
  • کی شناسی گر خیالی سر کند  ** کز کدامین مکمنی سر بر کند  2815
  • چون خیالی می‌شود در زهد تن  ** تا خیالات از درونه روفتن 
  • غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر 
  • خر بسی کوشید و او را دفع گفت  ** لیک جوع الکلب با خر بود جفت 
  • غالب آمد حرص و صبرش بد ضعیف  ** بس گلوها که برد عشق رغیف 
  • زان رسولی کش حقایق داد دست  ** کاد فقر ان یکن کفر آمدست 
  • گشته بود آن خر مجاعت را اسیر  ** گفت اگر مکرست یک ره مرده گیر  2820
  • زین عذاب جوع باری وا رهم  ** گر حیات اینست من مرده بهم