English    Türkçe    فارسی   

5
2864-2888

  • هیچ روزی کم نیامد روزیم  ** چیست این ترس و غم و دلسوزیم 
  • باز چون شب می‌شود آن گاو زفت  ** می‌شود لاغر که آوه رزق رفت  2865
  • نفس آن گاوست و آن دشت این جهان  ** کو همی لاغر شود از خوف نان 
  • که چه خواهم خورد مستقبل عجب  ** لوت فردا از کجا سازم طلب 
  • سالها خوردی و کم نامد ز خور  ** ترک مستقبل کن و ماضی نگر 
  • لوت و پوت خورده را هم یاد آر  ** منگر اندر غابر و کم باش زار 
  • صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده کی بر تو باز آمدی لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر 
  • برد خر را روبهک تا پیش شیر  ** پاره‌پاره کردش آن شیر دلیر  2870
  • تشنه شد از کوشش آن سلطان دد  ** رفت سوی چشمه تا آبی خورد 
  • روبهک خورد آن جگربند و دلش  ** آن زمان چون فرصتی شد حاصلش 
  • شیر چون وا گشت از چشمه به خور  ** جست در خر دل نه دل بد نه جگر 
  • گفت روبه را جگر کو دل چه شد  ** که نباشد جانور را زین دو بد 
  • گفت گر بودی ورا دل یا جگر  ** کی بدینجا آمدی بار دگر  2875
  • آن قیامت دیده بود و رستخیز  ** وآن ز کوه افتادن و هول و گریز 
  • گر جگر بودی ورا یا دل بدی  ** بار دیگر کی بر تو آمدی 
  • چون نباشد نور دل دل نیست آن  ** چون نباشد روح جز گل نیست آن 
  • آن زجاجی کو ندارد نور جان  ** بول و قاروره‌ست قندیلش مخوان 
  • نور مصباحست داد ذوالجلال  ** صنعت خلقست آن شیشه و سفال  2880
  • لاجرم در ظرف باشد اعتداد  ** در لهبها نبود الا اتحاد 
  • نور شش قندیل چون آمیختند  ** نیست اندر نورشان اعداد و چند 
  • آن جهود از ظرفها مشرک شده‌ست  ** نور دید آن مومن و مدرک شده‌ست
  • چون نظر بر ظرف افتد روح را  ** پس دو بیند شیث را و نوح را 
  • جو که آبش هست جو خود آن بود  ** آدمی آنست کو را جان بود  2885
  • این نه مردانند اینها صورتند  ** مرده‌ی نانند و کشته‌ی شهوتند 
  • حکایت آن راهب که روز با چراغ می‌گشت در میان بازار از سر حالتی کی او را بود 
  • آن یکی با شمع برمی‌گشت روز  ** گرد بازاری دلش پر عشق و سوز 
  • بوالفضولی گفت او را کای فلان  ** هین چه می‌جویی به سوی هر دکان