English    Türkçe    فارسی   

5
3052-3076

  • هم‌چنین سگ گر برو سنگی زنی  ** بر تو آرد حمله گردد منثنی 
  • سنگ را گر گیرد از خشم توست  ** که تو دوری و ندارد بر تو دست 
  • عقل حیوانی چو دانست اختیار  ** این مگو ای عقل انسان شرم دار 
  • روشنست این لیکن از طمع سحور  ** آن خورنده چشم می‌بندد ز نور  3055
  • چونک کلی میل او نان خوردنیست  ** رو به تاریکی نهد که روز نیست 
  • حرص چون خورشید را پنهان کند  ** چه عجب گر پشت بر برهان کند 
  • حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق و بیان آنک تقدیر و قضا سلب کننده‌ی اختیار نیست 
  • گفت دزدی شحنه را کای پادشاه  ** آنچ کردم بود آن حکم اله 
  • گفت شحنه آنچ من هم می‌کنم  ** حکم حقست ای دو چشم روشنم 
  • از دکانی گر کسی تربی برد  ** کین ز حکم ایزدست ای با خرد  3060
  • بر سرش کوبی دو سه مشت ای کره  ** حکم حقست این که اینجا باز نه 
  • در یکی تره چو این عذر ای فضول  ** می‌نیاید پیش بقالی قبول 
  • چون بدین عذر اعتمادی می‌کنی  ** بر حوالی اژدهایی می‌تنی 
  • از چنین عذر ای سلیم نانبیل  ** خون و مال و زن همه کردی سبیل 
  • هر کسی پس سبلت تو بر کند  ** عذر آرد خویش را مضطر کند  3065
  • حکم حق گر عذر می‌شاید ترا  ** پس بیاموز و بده فتوی مرا 
  • که مرا صد آرزو و شهوتست  ** دست من بسته ز بیم و هیبتست 
  • پس کرم کن عذر را تعلیم ده  ** برگشا از دست و پای من گره 
  • اختیاری کرده‌ای تو پیشه‌ای  ** که اختیاری دارم و اندیشه‌ای 
  • ورنه چون بگزیده‌ای آن پیشه را  ** از میان پیشه‌ها ای کدخدا  3070
  • چونک آید نوبت نفس و هوا  ** بیست مرده اختیار آید ترا 
  • چون برد یک حبه از تو یار سود  ** اختیار جنگ در جانت گشود 
  • چون بیاید نوبت شکر نعم  ** اختیارت نیست وز سنگی تو کم 
  • دوزخت را عذر این باشد یقین  ** که اندرین سوزش مرا معذور بین 
  • کس بدین حجت چو معذورت نداشت  ** وز کف جلاد این دورت نداشت  3075
  • پس بدین داور جهان منظوم شد  ** حال آن عالم همت معلوم شد 
  • حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر