English    Türkçe    فارسی   

5
3169-3193

  • بود محتاج و برهنه و بی‌نوا  ** در زمستان لرز لرزان از هوا 
  • انبساطی کرد آن از خود بری  ** جراتی بنمود او از لمتری  3170
  • اعتمادش بر هزاران موهبت  ** که ندیم حق شد اهل معرفت 
  • گر ندیم شاه گستاخی کند  ** تو مکن آنک نداری آن سند 
  • حق میان داد و میان به از کمر  ** گر کسی تاجی دهد او داد سر 
  • تا یکی روزی که شاه آن خواجه را  ** متهم کرد و ببستش دست و پا 
  • آن غلامان را شکنجه می‌نمود  ** که دفینه‌ی خواجه بنمایید زود  3175
  • سر او با من بگویید ای خسان  ** ورنه برم از شما حلق و لسان 
  • مدت یک ماهشان تعذیب کرد  ** روز و شب اشکنجه و افشار و درد 
  • پاره پاره کردشان و یک غلام  ** راز خواجه وا نگفت از اهتمام 
  • گفتش اندر خواب هاتف کای کیا  ** بنده بودن هم بیاموز و بیا 
  • ای دریده پوستین یوسفان  ** گر بدرد گرگت آن از خویش دان  3180
  • زانک می‌بافی همه‌ساله بپوش  ** زانک می‌کاری همه ساله بنوش 
  • فعل تست این غصه‌های دم به دم  ** این بود معنی قد جف القلم 
  • که نگردد سنت ما از رشد  ** نیک را نیکی بود بد راست بد 
  • کار کن هین که سلیمان زنده است  ** تا تو دیوی تیغ او برنده است 
  • چون فرشته گشته از تیغ آمنیست  ** از سلیمان هیچ او را خوف نیست  3185
  • حکم او بر دیو باشد نه ملک  ** رنج در خاکست نه فوق فلک 
  • ترک کن این جبر را که بس تهیست  ** تا بدانی سر سر جبر چیست 
  • ترک کن این جبر جمع منبلان  ** تا خبر یابی از آن جبر چو جان 
  • ترک معشوقی کن و کن عاشقی  ** ای گمان برده که خوب و فایقی 
  • ای که در معنی ز شب خامش‌تری  ** گفت خود را چند جویی مشتری  3190
  • سر بجنبانند پیشت بهر تو  ** رفت در سودای ایشان دهر تو 
  • تو مرا گویی حسد اندر مپیچ  ** چه حسد آرد کسی از فوت هیچ 
  • هست تعلیم خسان ای چشم‌شوخ  ** هم‌چو نقش خرد کردن بر کلوخ