English    Türkçe    فارسی   

5
3175-3199

  • آن غلامان را شکنجه می‌نمود  ** که دفینه‌ی خواجه بنمایید زود  3175
  • سر او با من بگویید ای خسان  ** ورنه برم از شما حلق و لسان 
  • مدت یک ماهشان تعذیب کرد  ** روز و شب اشکنجه و افشار و درد 
  • پاره پاره کردشان و یک غلام  ** راز خواجه وا نگفت از اهتمام 
  • گفتش اندر خواب هاتف کای کیا  ** بنده بودن هم بیاموز و بیا 
  • ای دریده پوستین یوسفان  ** گر بدرد گرگت آن از خویش دان  3180
  • زانک می‌بافی همه‌ساله بپوش  ** زانک می‌کاری همه ساله بنوش 
  • فعل تست این غصه‌های دم به دم  ** این بود معنی قد جف القلم 
  • که نگردد سنت ما از رشد  ** نیک را نیکی بود بد راست بد 
  • کار کن هین که سلیمان زنده است  ** تا تو دیوی تیغ او برنده است 
  • چون فرشته گشته از تیغ آمنیست  ** از سلیمان هیچ او را خوف نیست  3185
  • حکم او بر دیو باشد نه ملک  ** رنج در خاکست نه فوق فلک 
  • ترک کن این جبر را که بس تهیست  ** تا بدانی سر سر جبر چیست 
  • ترک کن این جبر جمع منبلان  ** تا خبر یابی از آن جبر چو جان 
  • ترک معشوقی کن و کن عاشقی  ** ای گمان برده که خوب و فایقی 
  • ای که در معنی ز شب خامش‌تری  ** گفت خود را چند جویی مشتری  3190
  • سر بجنبانند پیشت بهر تو  ** رفت در سودای ایشان دهر تو 
  • تو مرا گویی حسد اندر مپیچ  ** چه حسد آرد کسی از فوت هیچ 
  • هست تعلیم خسان ای چشم‌شوخ  ** هم‌چو نقش خرد کردن بر کلوخ 
  • خویش را تعلیم کن عشق و نظر  ** که آن بود چون نقش فی جرم الحجر 
  • نفس تو با تست شاگرد وفا  ** غیر فانی شد کجا جویی کجا  3195
  • تا کنی مر غیر را حبر و سنی  ** خویش را بدخو و خالی می‌کنی 
  • متصل چون شد دلت با آن عدن  ** هین بگو مهراس از خالی شدن 
  • امر قل زین آمدش کای راستین  ** کم نخواهد شد بگو دریاست این 
  • انصتوا یعنی که آبت را بلاغ  ** هین تلف کم کن که لب‌خشکست باغ