English    Türkçe    فارسی   

5
3193-3217

  • هست تعلیم خسان ای چشم‌شوخ  ** هم‌چو نقش خرد کردن بر کلوخ 
  • خویش را تعلیم کن عشق و نظر  ** که آن بود چون نقش فی جرم الحجر 
  • نفس تو با تست شاگرد وفا  ** غیر فانی شد کجا جویی کجا  3195
  • تا کنی مر غیر را حبر و سنی  ** خویش را بدخو و خالی می‌کنی 
  • متصل چون شد دلت با آن عدن  ** هین بگو مهراس از خالی شدن 
  • امر قل زین آمدش کای راستین  ** کم نخواهد شد بگو دریاست این 
  • انصتوا یعنی که آبت را بلاغ  ** هین تلف کم کن که لب‌خشکست باغ 
  • این سخن پایان ندارد ای پدر  ** این سخن را ترک کن پایان نگر  3200
  • غیرتم آید که پیشت بیستند  ** بر تو می‌خندند عاشق نیستند 
  • عاشقانت در پس پرده‌ی کرم  ** بهر تو نعره‌زنان بین دم بدم 
  • عاشق آن عاشقان غیب باش  ** عاشقان پنج روزه کم تراش 
  • که بخوردندت ز خدعه و جذبه‌ای  ** سالها زیشان ندیدی حبه‌ای 
  • چند هنگامه نهی بر راه عام  ** گام خستی بر نیامد هیچ کام  3205
  • وقت صحت جمله یارند و حریف  ** وقت درد و غم به جز حق کو الیف 
  • وقت درد چشم و دندان هیچ کس  ** دست تو گیرد به جز فریاد رس 
  • پس همان درد و مرض را یاد دار  ** چون ایاز از پوستین کن اعتبار 
  • پوستین آن حالت درد توست  ** که گرفتست آن ایاز آن را به دست 
  • باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت می‌کرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت می‌کرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی ماده‌ی اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل الله یتیه من یشاء 
  • کافر جبری جواب آغاز کرد  ** که از آن حیران شد آن منطیق مرد  3210
  • لیک گر من آن جوابات و سال  ** جمله را گویم بمانم زین مقال 
  • زان مهم‌تر گفتنیها هستمان  ** که بدان فهم تو به یابد نشان 
  • اندکی گفتیم زان بحث ای عتل  ** ز اندکی پیدا بود قانون کل 
  • هم‌چنین بحثست تا حشر بشر  ** در میان جبری و اهل قدر 
  • گر فرو ماندی ز دفع خصم خویش  ** مذهب ایشان بر افتادی ز پیش  3215
  • چون برون‌شوشان نبودی در جواب  ** پس رمیدندی از آن راه تباب 
  • چونک مقضی بد دوام آن روش  ** می‌دهدشان از دلایل پرورش