English    Türkçe    فارسی   

5
3515-3539

  • کی توان حق گفت جز زیر لحاف  ** با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف  3515
  • ای تو مات و من ز زخم شاه مات  ** می‌زنم شه شه به زیر رختهات 
  • چون محله پر شد از هیهای میر  ** وز لگد بر در زدن وز دار و گیر 
  • خلق بیرون جست زود از چپ و راست  ** کای مقدم وقت عفوست و رضاست 
  • مغز او خشکست و عقلش این زمان  ** کمترست از عقل و فهم کودکان 
  • زهد و پیری ضعف بر ضعف آمده  ** واندر آن زهدش گشادی ناشده  3520
  • رنج دیده گنج نادیده ز یار  ** کارها کرده ندیده مزد کار 
  • یا نبود آن کار او را خود گهر  ** یا نیامد وقت پاداش از قدر 
  • یا که بود آن سعی چون سعی جهود  ** یا جزا وابسته‌ی میقات بود 
  • مر ورا درد و مصیبت این بس است  ** که درین وادی پر خون بی‌کس است 
  • چشم پر درد و نشسته او به کنج  ** رو ترش کرده فرو افکنده لنج  3525
  • نه یکی کحال کو را غم خورد  ** نیش عقلی که به کحلی پی برد 
  • اجتهادی می‌کند با حزر و ظن  ** کار در بوکست تا نیکو شدن 
  • زان رهش دورست تا دیدار دوست  ** کو نجوید سر رئیسیش آرزوست 
  • ساعتی او با خدا اندر عتاب  ** که نصیبم رنج آمد زین حساب 
  • ساعتی با بخت خود اندر جدال  ** که همه پران و ما ببریده بال  3530
  • هر که محبوس است اندر بو و رنگ  ** گرچه در زهدست باشد خوش تنگ 
  • تا برون ناید ازین ننگین مناخ  ** کی شود خویش خوش و صدرش فراخ 
  • زاهدان را در خلا پیش از گشاد  ** کارد و استره نشاید هیچ داد 
  • کز ضجر خود را بدراند شکم  ** غصه‌ی آن بی‌مرادیها و غم 
  • قصد انداختن مصطفی علیه‌السلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیه‌السلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است 
  • مصطفی را هجر چون بفراختی  ** خویش را از کوه می‌انداختی  3535
  • تا بگفتی جبرئیلش هین مکن  ** که ترا بس دولتست از امر کن 
  • مصطفی ساکن شدی ز انداختن  ** باز هجران آوریدی تاختن 
  • باز خود را سرنگون از کوه او  ** می‌فکندی از غم و اندوه او 
  • باز خود پیدا شدی آن جبرئیل  ** که مکن این ای تو شاه بی‌بدیل