English    Türkçe    فارسی   

5
3711-3735

  • مردی این مردیست نه ریش و ذکر  ** ورنه بودی شاه مردان کیر خر 
  • حق کرا خواندست در قرآن رجال  ** کی بود این جسم را آنجا مجال 
  • روح حیوان را چه قدرست ای پدر  ** آخر از بازار قصابان گذر 
  • صد هزاران سر نهاده بر شکم  ** ارزشان از دنبه و از دم کم 
  • روسپی باشد که از جولان کیر  ** عقل او موشی شود شهوت چو شیر  3715
  • وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت 
  • خواجه‌ای بودست او را دختری  ** زهره‌خدی مه‌رخی سیمین‌بری 
  • گشت بالغ داد دختر را به شو  ** شو نبود اندر کفائت کفو او 
  • خربزه چون در رسد شد آبناک  ** گر بنشکافی تلف گردد هلاک 
  • چون ضرورت بود دختر را بداد  ** او بناکفوی ز تخویف فساد 
  • گفت دختر را کزین داماد نو  ** خویشتن پرهیز کن حامل مشو  3720
  • کز ضرورت بود عقد این گدا  ** این غریب‌اشمار را نبود وفا 
  • ناگهان به جهد کند ترک همه  ** بر تو طفل او بماند مظلمه 
  • گفت دختر کای پدر خدمت کنم  ** هست پندت دل‌پذیر و مغتنم 
  • هر دو روزی هر سه روزی آن پدر  ** دختر خود را بفرمودی حذر 
  • حامله شد ناگهان دختر ازو  ** چون بود هر دو جوان خاتون و شو  3725
  • از پدر او را خفی می‌داشتش  ** پنج ماهه گشت کودک یا که شش 
  • گشت پیدا گفت بابا چیست این  ** من نگفتم که ازو دوری گزین 
  • این وصیتهای من خود باد بود  ** که نکردت پند و وعظم هیچ سود 
  • گفت بابا چون کنم پرهیز من  ** آتش و پنبه‌ست بی‌شک مرد و زن 
  • پنبه را پرهیز از آتش کجاست  ** یا در آتش کی حفاظست و تقاست  3730
  • گفت من گفتم که سوی او مرو  ** تو پذیرای منی او مشو 
  • در زمان حال و انزال و خوشی  ** خویشتن باید که از وی در کشی 
  • گفت کی دانم که انزالش کیست  ** این نهانست و بغایت دوردست 
  • گفت چشمش چون کلاپیسه شود  ** فهم کن که آن وقت انزالش بود 
  • گفت تا چشمش کلاپیسه شدن  ** کور گشتست این دو چشم کور من  3735