English    Türkçe    فارسی   

5
3800-3824

  • زانک در خلوت هر آنچ تن کند  ** نه از برای روی مرد و زن کند  3800
  • جنبش و آرامش اندر خلوتش  ** جز برای حق نباشد نیتش 
  • این جهاد اکبرست آن اصغرست  ** هر دو کار رستمست و حیدرست 
  • کار آن کس نیست کو را عقل و هوش  ** پرد از تن چون بجنبد دنب موش 
  • آن چنان کس را بباید چون زنان  ** دور بودن از مصاف و از سنان 
  • صوفیی آن صوفیی این اینت حیف  ** آن ز سوزن کشته این را طعمه سیف  3805
  • نقش صوفی باشد او را نیست جان  ** صوفیان بدنام هم زین صوفیان 
  • بر در و دیوار جسم گل‌سرشت  ** حق ز غیرت نقش صد صوفی نبشت 
  • تا ز سحر آن نقشها جنبان شود  ** تا عصای موسوی پنهان شود 
  • نقشها را میخورد صدق عصا  ** چشم فرعونیست پر گرد و حصا 
  • صوفی دیگر میان صف حرب  ** اندر آمد بیست بار از بهر ضرب  3810
  • با مسلمانان به کافر وقت کر  ** وانگشت او با مسلمانان به فر 
  • زخم خورد و بست زخمی را که خورد  ** بار دیگر حمله آورد و نبرد 
  • تا نمیرد تن به یک زخم از گزاف  ** تا خورد او بیست زخم اندر مصاف 
  • حیفش آمد که به زخمی جان دهد  ** جان ز دست صدق او آسان رهد 
  • حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزه‌ی حرص و آرزوی نفس و وسوسه‌ی نفس کی چون می‌اندازی به خندق باری به یک‌بار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین او گفته کی این راحت نیز ندهم 
  • آن یکی بودش به کف در چل درم  ** هر شب افکندی یکی در آب یم  3815
  • تا که گردد سخت بر نفس مجاز  ** در تانی درد جان کندن دراز 
  • با مسلمانان بکر او پیش رفت  ** وقت فر او وا نگشت از خصم تفت 
  • زخم دیگر خورد آن را هم ببست  ** بیست کرت رمح و تیر از وی شکست 
  • بعد از آن قوت نماند افتاد پیش  ** مقعد صدق او ز صدق عشق خویش 
  • صدق جان دادن بود هین سابقوا  ** از نبی برخوان رجال صدقوا  3820
  • این همه مردن نه مرگ صورتست  ** این بدن مر روح را چون آلتست 
  • ای بسا خامی که ظاهر خونش ریخت  ** لیک نفس زنده آن جانب گریخت 
  • آلتش بشکست و ره‌زن زنده ماند  ** نفس زنده‌ست ارچه مرکب خون فشاند 
  • اسپ کشت و راه او رفته نشد  ** جز که خام و زشت و آشفته نشد