English    Türkçe    فارسی   

5
3866-3890

  • ایش ابالی بالخلیفه فی‌الهوی  ** استوی عندی وجودی والتوی 
  • این چنین سوزان و گرم آخر مکار  ** مشورت کن با یکی خاوندگار 
  • مشورت کو عقل کو سیلاب آز  ** در خرابی کرد ناخنها دراز 
  • بین ایدی سد و سوی خلف سد  ** پیش و پس کم بیند آن مفتون خد 
  • آمده در قصدجان سیل سیاه  ** تا که روبه افکند شیری به چاه  3870
  • از چهی بنموده معدومی خیال  ** تا در اندازد اسودا کالجبال 
  • هیچ‌کس را با زنان محرم مدار  ** که مثال این دو پنبه‌ست و شرار 
  • آتشی باید بشسته ز آب حق  ** هم‌چو یوسف معتصم اندر زهق 
  • کز زلیخای لطیف سروقد  ** هم‌چو شیران خویشتن را واکشد 
  • بازگشت از موصل و می‌شد به راه  ** تا فرود آمد به بیشه و مرج‌گاه  3875
  • آتش عشقش فروزان آن چنان  ** که نداند او زمین از آسمان 
  • قصد آن مه کرد اندر خیمه او  ** عقل کو و از خلیفه خوف کو 
  • چون زند شهوت درین وادی دهل  ** چیست عقل تو فجل ابن الفجل 
  • صد خلیفه گشته کمتر از مگس  ** پیش چشم آتشینش آن نفس 
  • چون برون انداخت شلوار و نشست  ** در میان پای زن آن زن‌پرست  3880
  • چون ذکر سوی مقر می‌رفت راست  ** رستخیز و غلغل از لشکر بخاست 
  • برجهید و کون‌برهنه سوی صف  ** ذوالفقاری هم‌چو آتش او به کف 
  • دید شیر نر سیه از نیستان  ** بر زده بر قلب لشکر ناگهان 
  • تازیان چون دیو در جوش آمده  ** هر طویله و خیمه اندر هم زده 
  • شیر نر گنبذ همی‌کرد از لغز  ** در هوا چون موج دریا بیست گز  3885
  • پهلوان مردانه بود و بی‌حذر  ** پیش شیر آمد چو شیر مست نر 
  • زد به شمشیر و سرش را بر شکافت  ** زود سوی خیمه‌ی مه‌رو شتافت 
  • چونک خود را او بدان حوری نمود  ** مردی او هم‌چنین بر پای بود 
  • با چنان شیری به چالش گشت جفت  ** مردی او مانده بر پای و نخفت 
  • آن بت شیرین‌لقای ماه‌رو  ** در عجب در ماند از مردی او  3890