English    Türkçe    فارسی   

5
3949-3973

  • غالب آمد خنده‌ی زن شد دراز  ** جهد می‌کرد و نمی‌شد لب فراز 
  • سخت می‌خندید هم‌چون بنگیان  ** غالب آمد خنده بر سود و زیان  3950
  • هرچه اندیشید خنده می‌فزود  ** هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود 
  • گریه و خنده غم و شادی دل  ** هر یکی را معدنی دان مستقل 
  • هر یکی را مخزنی مفتاح آن  ** ای برادر در کف فتاح دان 
  • هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو  ** پس خلیفه طیره گشت و تندخو 
  • زود شمشیر از غلافش بر کشید  ** گفت سر خنده واگو ای پلید  3955
  • در دلم زین خنده ظنی اوفتاد  ** راستی گو عشوه نتوانیم داد 
  • ور خلاف راستی بفریبیم  ** یا بهانه‌ی چرب آری تو به دم 
  • من بدانم در دل من روشنیست  ** بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست 
  • در دل شاهان تو ماهی دان سطبر  ** گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر 
  • یک چراغی هست در دل وقت گشت  ** وقت خشم و حرص آید زیر طشت  3960
  • آن فراست این زمان یار منست  ** گر نگویی آنچ حق گفتنست 
  • من بدین شمشیر برم گردنت  ** سود نبود خود بهانه کردنت 
  • ور بگویی راست آزادت کنم  ** حق یزدان نشکنم شادت کنم 
  • هفت مصحف آن زمان برهم نهاد  ** خورد سوگند و چنین تقریر داد 
  • فاش کردن آن کنیزک آن راز را با خلیفه از زخم شمشیر و اکراه خلیفه کی راست گو سبب این خنده را و گر نه بکشمت 
  • زن چو عاجز شد بگفت احوال را  ** مردی آن رستم صد زال را  3965
  • شرح آن گردک که اندر راه بود  ** یک به یک با آن خلیفه وا نمود 
  • شیر کشتن سوی خیمه آمدن  ** وان ذکر قایم چو شاخ کرگدن 
  • باز این سستی این ناموس‌کوش  ** کو فرو مرد از یکی خش خشت موش 
  • رازها را می‌کند حق آشکار  ** چون بخواهد رست تخم بد مکار 
  • آب و ابر و آتش و این آفتاب  ** رازها را می برآرد از تراب  3970
  • این بهار نو ز بعد برگ‌ریز  ** هست برهان وجود رستخیز 
  • در بهار آن سرها پیدا شود  ** هر چه خوردست این زمین رسوا شود 
  • بر دمد آن از دهان و از لبش  ** تا پدید آید ضمیر و مذهبش