English    Türkçe    فارسی   

5
4011-4035

  • عفو کردم تو هم از من عفو کن  ** از گناه نو ز زلات کهن 
  • گفت اکنون ای کنیزک وا مگو  ** این سخن را که شنیدم من ز تو 
  • با امیرت جفت خواهم کرد من  ** الله الله زین حکایت دم مزن 
  • تا نگردد او ز رویم شرمسار  ** کو یکی بد کرد و نیکی صد هزار 
  • بارها من امتحانش کرده‌ام  ** خوب‌تر از تو بدو بسپرده‌ام  4015
  • در امانت یافتم او را تمام  ** این قضایی بود هم از کرده‌هام 
  • پس به خود خواند آن امیر خویش را  ** کشت در خود خشم قهراندیش را 
  • کرد با او یک بهانه‌ی دل‌پذیر  ** که شدستم زین کنیزک من نفیر 
  • زان سبب کز غیرت و رشک کنیز  ** مادر فرزند دارد صد ازیز 
  • مادر فرزند را بس حقهاست  ** او نه درخورد چنین جور و جفاست  4020
  • رشک و غیرت می‌برد خون می‌خورد  ** زین کنیزک سخت تلخی می‌برد 
  • چون کسی را داد خواهم این کنیز  ** پس ترا اولیترست این ای عزیز 
  • که تو جانبازی نمودی بهر او  ** خوش نباشد دادن آن جز به تو 
  • عقد کردش با امیر او را سپرد  ** کرد خشم و حرص را او خرد و مرد 
  • بیان آنک نحن قسمنا کی یکی را شهوت و قوت خران دهد و یکی را کیاست و قوت انبیا و فرشتگان بخشد سر ز هوا تافتن از سروریست ترک هوا قوت پیغامبریست تخمهایی کی شهوتی نبود بر آن جز قیامتی نبود 
  • گر بدش سستی نری خران  ** بود او را مردی پیغامبران  4025
  • ترک خشم و شهوت و حرص‌آوری  ** هست مردی و رگ پیغامبری 
  • نری خر گو مباش اندر رگش  ** حق همی خواند الغ بگلربگش 
  • مرده‌ای باشم به من حق بنگرد  ** به از آن زنده که باشد دور و رد 
  • مغز مردی این شناس و پوست آن  ** آن برد دوزخ برد این در جنان 
  • حفت الجنه مکاره را رسید  ** حفت النار از هوا آمد پدید  4030
  • ای ایاز شیر نر دیوکش  ** مردی خر کم فزون مردی هش 
  • آنچ چندین صدر ادراکش نکرد  ** لعب کودک بود پیشت اینت مرد 
  • ای به دیده لذت امر مرا  ** جان سپرده بهر امرم در وفا 
  • داستان ذوق امر و چاشنیش  ** بشنو اکنون در بیان معنویش 
  • دادن شاه گوهر را میان دیوان و مجمع به دست وزیر کی این چند ارزد و مبالغه کردن وزیر در قیمت او و فرمودن شاه او را کی اکنون این را بشکن و گفت وزیر کی این را چون بشکنم الی آخر القصه 
  • شاه روزی جانب دیوان شتافت  ** جمله ارکان را در آن دیوان بیافت  4035