English    Türkçe    فارسی   

5
4025-4049

  • گر بدش سستی نری خران  ** بود او را مردی پیغامبران  4025
  • ترک خشم و شهوت و حرص‌آوری  ** هست مردی و رگ پیغامبری 
  • نری خر گو مباش اندر رگش  ** حق همی خواند الغ بگلربگش 
  • مرده‌ای باشم به من حق بنگرد  ** به از آن زنده که باشد دور و رد 
  • مغز مردی این شناس و پوست آن  ** آن برد دوزخ برد این در جنان 
  • حفت الجنه مکاره را رسید  ** حفت النار از هوا آمد پدید  4030
  • ای ایاز شیر نر دیوکش  ** مردی خر کم فزون مردی هش 
  • آنچ چندین صدر ادراکش نکرد  ** لعب کودک بود پیشت اینت مرد 
  • ای به دیده لذت امر مرا  ** جان سپرده بهر امرم در وفا 
  • داستان ذوق امر و چاشنیش  ** بشنو اکنون در بیان معنویش 
  • دادن شاه گوهر را میان دیوان و مجمع به دست وزیر کی این چند ارزد و مبالغه کردن وزیر در قیمت او و فرمودن شاه او را کی اکنون این را بشکن و گفت وزیر کی این را چون بشکنم الی آخر القصه 
  • شاه روزی جانب دیوان شتافت  ** جمله ارکان را در آن دیوان بیافت  4035
  • گوهری بیرون کشید او مستنیر  ** پس نهادش زود در کف وزیر 
  • گفت چونست و چه ارزد این گهر  ** گفت به ارزد ز صد خروار زر 
  • گفت بشکن گفت چونش بشکنم  ** نیک‌خواه مخزن و مالت منم 
  • چون روا دارم که مثل این گهر  ** که نیاید در بها گردد هدر 
  • گفت شاباش و بدادش خلعتی  ** گوهر از وی بستد آن شاه و فتی  4040
  • کرد ایثار وزیر آن شاه جود  ** هر لباس و حله کو پوشیده بود 
  • ساعتیشان کرد مشغول سخن  ** از قضیه تازه و راز کهن 
  • بعد از آن دادش به دست حاجبی  ** که چه ارزد این به پیش طالبی 
  • گفت ارزد این به نیمه‌ی مملکت  ** کش نگهدارا خدا از مهلکت 
  • گفت بشکن گفت ای خورشیدتیغ  ** بس دریغست این شکستن را دریغ  4045
  • قیمتش بگذار بین تاب و لمع  ** که شدست این نور روز او را تبع 
  • دست کی جنبد مرا در کسر او  ** که خزینه‌ی شاه را باشم عدو 
  • شاه خلعت داد ادرارش فزود  ** پس دهان در مدح عقل او گشود 
  • بعد یک ساعت به دست میر داد  ** در را آن امتحان کن باز داد