English    Türkçe    فارسی   

5
489-513

  • کل خود را خوار کرد او چون بلیس  ** پاره‌ی این کل نباشد جز خسیس 
  • من غلام آنک نفروشد وجود  ** جز بدان سلطان با افضال و جود  490
  • چون بگرید آسمان گریان شود  ** چون بنالد چرخ یا رب خوان شود 
  • من غلام آن مس همت‌پرست  ** کو به غیر کیمیا نارد شکست 
  • دست اشکسته برآور در دعا  ** سوی اشکسته پرد فضل خدا 
  • گر رهایی بایدت زین چاه تنگ  ** ای برادر رو بر آذر بی‌درنگ 
  • مکر حق را بین و مکر خود بهل  ** ای ز مکرش مکر مکاران خجل  495
  • چونک مکرت شد فنای مکر رب  ** برگشایی یک کمینی بوالعجب 
  • که کمینه‌ی آن کمین باشد بقا  ** تا ابد اندر عروج و ارتقا 
  • در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بی‌خویشتن شده 
  • پر طاوست مبین و پای بین  ** تا که س العین نگشاید کمین 
  • که بلغزد کوه از چشم بدان  ** یزلقونک از نبی بر خوان بدان 
  • احمد چون کوه لغزید از نظر  ** در میان راه بی‌گل بی‌مطر  500
  • در عجب درماند کین لغزش ز چیست  ** من نپندارم که این حالت تهیست 
  • تا بیامد آیت و آگاه کرد  ** کان ز چشم بد رسیدت وز نبرد 
  • گر بدی غیر تو در دم لا شدی  ** صید چشم و سخره‌ی افنا شدی 
  • لیک آمد عصمتی دامن‌کشان  ** وین که لغزیدی بد از بهر نشان 
  • عبرتی گیر اندر آن که کن نگاه  ** برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه  505
  • تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه 
  • یا رسول‌الله در آن نادی کسان  ** می‌زنند از چشم بد بر کرکسان 
  • از نظرشان کله‌ی شیر عرین  ** وا شکافد تا کند آن شیر انین 
  • بر شتر چشم افکند هم‌چون حمام  ** وانگهان بفرستد اندر پی غلام 
  • که برو از پیه این اشتر بخر  ** بیند اشتر را سقط او راه بر 
  • سر بریده از مرض آن اشتری  ** کو بتگ با اسب می‌کردی مری  510
  • کز حسد وز چشم بد بی‌هیچ شک  ** سیر و گردش را بگرداند فلک 
  • آب پنهانست و دولاب آشکار  ** لیک در گردش بود آب اصل کار 
  • چشم نیکو شد دوای چشم بد  ** چشم بد را لا کند زیر لگد